سوره مبارکه فاتحه
آیات 1 الی 7 / شماره 6 الی 46

سوره مبارکه بقره
تفسیر آسان - سوره مبارکه بقره

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 50
آیات 1 الی 9 / شماره 47 الی 73

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 51
آیات 10 الی 15 / شماره 74 الی 104

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 52
آیات 16 الی 22 / شماره 105 الی 151

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 53
آیات 23 الی 29 / شماره 152 الی 194

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 54
آیات 30 الی 37 / شماره 195 الی 237

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 55
آیات 38 الی 45 / شماره 238 الی 270

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 56
آیات 46 الی 52 / شماره 271 الی 307

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 57
آیات 53 الی 61 / شماره 308 الی 337

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 58
آیات 62 الی 69 / شماره 338 الی 367

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 59
آیات 71 الی 77 / شماره 368 الی 393

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 60
آیات 78 الی 83 / شماره 394 الی 425

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 61
آیات 84 الی 91 / شماره 426 الی 449

سوره مبارکه آل عمران / صفحه 62
آیات 92 الی 100 / شماره 450 الی 481

آیه 97 / شماره 464 / از آب زمزم تا فرمان قربانی

 دانلود فایل تصویری  دانلود فایل صوتی 
موضوع ۴۶۴: از آب زمزم تا فرمان قربانی.

مادر اسماعیل علیهما السلام از آن آب و غذا می‌خورد و به بچه‌اش شیر می‌داد تا که آب مشک‌شان تمام شد. خودش و فرزندش تشنه شدند فرزندش خیلی ‌تشنه ‌و گرسنه بود. مادر اسماعیل می‌دید بچه‌اش از گرسنگی دارد به خودش می‌پیچد و پاهایش را به زمین می‌زند به خودش گفت: بروم ببینم کسی پیدا نمی‌شود کمک‌مان کند، رفت بالای کوه صفا نگاه کرد هیچ کس را ندید پایین آمد، در بیابان این‌سو و آن‌سو را می‌گشت، روبه‌رویش کوه دیگری دید کوه مروه، بالای کوه مروه رفت تا شاید کسی را ببیند نگاه کرد هیچ کس را ندید، یک دفعه گفت: بروم سر به بچه‌ام بزنم رفت دید بچه دارد از گرسنگی جان می‌دهد با خودش گفت: دوباره بروم ببینم شاید کسی پیدا شود بالای کوه صفا رفت پایین آمد بالای کوه مروه رفت، هفت بار.

یک دفعه صدایی شنید خوشحال شد که نصرت الله رسید. گفت: اگر می‌توانید به دادمان برسید به ما آب بدهید، من صدای تو را شنیدم، دوباره آن صدا را شنید، صدای جبرئیل علیه السلام بود، جبرئیل به شکل یک آدم ظاهر شد، پاشنه پایش را به زمین زد، یک دفعه آب از زمین جاری شد، مادر اسماعیل حیرت زده خوشحال کنار آن آب رفت، چاله‌ کوچکی ایجاد کرد تا در آن آب جمع شود. آب جمع شد به بچه‌اش آب داد، خودش هم نوشید، مشکش را هم پر از آب کرد، طولی نکشید که قبیله جرهم که زبان‌شان عربی بود از آن‌جا می‌گذشتند، از پرواز پرنده‌ها متوجه شدند که آن‌جا حتماً آبی وجود دارد.

نزدیک آمدند، از مادر اسماعیل اجازه گرفتند که آیا می‌شود در آن‌جا ساکن شوند و از آن آب استفاده کنند؟ مادر اسماعیل به آن‌ها اجازه داد به شرطی که مالکیت چشمه مال خودش باشد و آن را از او نگیرند. آن‌ها قبول کردند، ساکن شدند، خیمه‌های‌شان را علم کردند، کم‌کم خانه رسمی درست کردند، اسماعیل بزرگ شد، عربی را از آن‌ها یاد گرفت، ابراهیم علیه السلام بعد از مدتی به همان‌جا برگشت، دید که در آن‌جا آدم‌هایی ساکن‌اند خوشحال شد، پیش خانواده‌اش بود.

یک بار خواب دید که دارد اسماعیل را ذبح می‌کند، الان اسماعیل بزرگ‌تر شده، یک نوجوانی شده، صبح خواب را برای فرزندش تعریف کرد؛ سوره صافات آیات ١٠۲ تا ١١١ «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» وقتی اسماعیل با پدرش به سنی رسید که می‌تواند تلاش کند و بچه زرنگی شده آن موقع پدرش به او گفت: «يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى» دل‌بندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح بکنم نگاه کن نظر تو چیست؟

«قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»  گفت بابا جان هر چه دستور داری اجرا بکن به خواست الله من را از صابران می‌بینی. «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ» و هنگامی که هر دوتا تسلیم شدند و ابراهیم اسماعیل را به قربان‌گاه برد و اسماعیل را برخاک گذاشت، صورتش را بر خاک گذاشت و آماده ذبح که شد.

«وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ» او را ندا زدیم ای ابراهیم «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا» آن‌چه که در خواب ماموریت داشتی انجام دادی کافی است از تو قبول‌ کردیم تمام شد. «إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» ما این‌گونه نیکوکاران را جزا می‌دهیم.

«إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ» مسلماً این امتحان، خیلی امتحان سختی بود. «وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» و ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم. «وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ» و نام نیک ابراهیم را در بین امت‌های بعدی باقی گذاشتیم نامش را بلند کردیم. «سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ» سلام و درود بر ابراهیم. «كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» ما این‌گونه آدم‌های نیکوکار را پاداش می‌دهیم. «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» که ابراهیم از بندگان مؤمن ما بود داستان هنوز ادامه دارد….