مقدمه
مقدمه / شماره 1 الی 5
سوره مبارکه فاتحه
آیات 1 الی 7 / شماره 6 الی 46
سوره مبارکه بقره
تفسیر آسان - سوره مبارکه بقره
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 50
آیات 1 الی 9 / شماره 47 الی 73
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 51
آیات 10 الی 15 / شماره 74 الی 104
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 52
آیات 16 الی 22 / شماره 105 الی 151
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 53
آیات 23 الی 29 / شماره 152 الی 194
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 54
آیات 30 الی 37 / شماره 195 الی 237
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 55
آیات 38 الی 45 / شماره 238 الی 270
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 56
آیات 46 الی 52 / شماره 271 الی 307
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 57
آیات 53 الی 61 / شماره 308 الی 337
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 58
آیات 62 الی 69 / شماره 338 الی 367
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 59
آیات 71 الی 77 / شماره 368 الی 393
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 60
آیات 78 الی 83 / شماره 394 الی 425
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 61
آیات 84 الی 91 / شماره 426 الی 449
سوره مبارکه آل عمران / صفحه 62
آیات 92 الی 100 / شماره 450 الی 481
هنوز پرسشی پرسیده نشده
اولین کسی باشید که سؤال خود را مطرح می کنید! در مرحله بعدی می توانید جزئیات را اضافه کنید.
یک پرسش جدید بپرسید
افزودن پاسخ
موضوع ۳۳۶: در یک قدمی مباهله.
در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم، مسیحیان زیادی زندگی میکردند و دانشمندان بزرگشان خیلی وقتها پیش پیغمبر صلی الله علیه و سلم میآمدند و بحث و جدل راه میانداختند، مناظره میکردند.
پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم با آنها بحث و گفتگو میکردند، استدلال میآوردند، به سوالاتشان پاسخ میداد، ولی غالبا هیچ فایدهای نداشت. به روایت صحیح بخاری و شرح ابن حجر، یک بار دو نفر از سران مسیحیان به نامهای عاقب و سید یا عبدالمسیح و ایهم که اسقف اعظم مسیحیان بودند، و تمام حوزههای علمیه مسیحیان آن روز تحت اشراف اینها بود، آمدند پیش پیغمبر صلی الله علیه و سلم و باز هم گفتگو کردند، ولی مثل همیشه صحبتشان بینتیجه تمام شد.
مناظرشان که به اتمام رسید، پیامبر صلی الله علیه وسلم به آنها پیشنهاد مباهله داد تا حرف آخر را مباهله بزند و با مباهله معلوم شود
چهکسی راست میگوید؟ چهکسی دروغ؟
آنها هم پذیرفتند و رفتند تا اعضای خانوادهشان را با خودشان بیاورند، پیامبر صلی الله علیه و سلم هم دست حسن، حسین، علی و فاطمه (رضیالله عنهم اجمعین) را گرفت و برای مباهله به دستور قرآن برد. این روایت و این موضوع هم شرف و بزرگواری این چهار شخصیت را میرساند. آنها با خانواده خودشان به صحنه مباهله آمدند، پیغمبر هم با خانوادهاش به آن مجلس رفت، وقتی نزدیک بود مباهله شروع شود یکی از بزرگان مسیحی به رفیقش گفت: «بیایید این کار را نکنیم! به خدا قسم اگر ایشان واقعاً پیغمبر باشد و ما مباهله کنیم، دیگر نه ما روی خوش در این دنیا میبینیم و نه بچههایمان».
رفیقش هم دید حرفش درست است و با مشورت هم از مباهله انصراف دادند و بعد به پیغمبر صلی الله علیه و سلم گفتند: «ما حاضریم تحت حکومت شما باشیم؛ اما در زمینه مالی ما به شرطی حاضریم با شما همکاری کنیم که شخص امانتداری برای ما بفرستید». رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «باشه، من مرد امینی که واقعا امین باشد، با شما میفرستم». آن جا هر کدام از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و سلم آرزو میکرد که ای کاش من را با آنها بفرستد، چون معلوم میشد که از نظر پیغمبر امین است. رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «ای ابو عبیده! تو بلند شو» وقتی بلند شد، رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «این مرد (یعنی ابو عبیدة بن جراح) امین این امت است».