سوره مبارکه فاتحه
آیات 1 الی 7 / شماره 6 الی 46

سوره مبارکه بقره
تفسیر آسان - سوره مبارکه بقره

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۰
آیات 1 الی 9 / شماره 47 الی 73

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۱
آیات 10 الی 15 / شماره 74 الی 104

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۲
آیات 16 الی 22 / شماره 105 الی 151

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۳
آیات 23 الی 29 / شماره 152 الی 194

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۴
آیات 30 الی 37 / شماره 195 الی 237

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۵
آیات 38 الی 45 / شماره 238 الی 270

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۶
آیات 46 الی 52 / شماره 271 الی 307

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۷
آیات 53 الی 61 / شماره 308 الی 337

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۸
آیات 62 الی 69 / شماره 338 الی 367

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۹
آیات 71 الی 77 / شماره 368 الی 393

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۶۰
آیات 78 الی 83 / شماره 394 الی 425

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۶۱
آیات 84 الی 91 / شماره 426 الی 449

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۶۲
آیات 92 الی 100 / شماره 450 الی 481

آیه ۴۲ / شماره ۲۵۹ / آیا زنان پیامبر بودند

 دانلود فایل تصویری  دانلود فایل صوتی 

موضوع ۲۵۹: آیا زنان پیامبر بودند؟

یک سوال که خیلی‌ها می‌پرسند این است که آیا زنان هم پیغمبر بودند؟ زیرا اللّه یا ملائکه با مریم صحبت کردند؛ مثل پیغمبران دیگر که با آن‌ها صحبت کردند این داستانش چگونه است؟ خصوصا ملائکه که رو در رو با آن‌ها صحبت کردند؛

«فٱتَّخَذَت مِن دُونِهِم حِجَابا فَأَرسَلنَا إِلَیهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرَاً سَوِیّا» (مریم/۱۷)

و پرده‌ای میان خودش و آن‌ها کشید؛ یعنی محل عبادتش را مشخص کرد پس در این هنگام ما روح خودمان؛ یعنی جبرئیل را به سوی مریم فرستادیم و او در شکل انسانی کامل بر مریم ظاهر شد. حالا این یعنی مریم پیغمبر بوده است؟

ببینید ما نَبّی داریم و رَسُول، نَبّی بر وزن فعیل است به معنای اسم مفعول؛ یعنی خبر داده شده.
پس نَبّی؛  یعنی کسی که از جانب الله برایش خبری آمده (خبر مهمی آمده) صرف‌نظر از این‌که آن شخص بعدا مأمور به تبلیغ آن چیز می‌شود یا نمی‌شود همانی که خدا به آن خبر داده یا شریعت جدید برایش می‌آید یا نمی‌آید، آن شخص نَبّی است همین که خبر به ذات این‌که خبر از جانب الله برایش آمده است.

و رَسُول داریم؛یعنی فرستاده شده. کسی که خدا آن را فرستاده تا دین را به مردم برساند. حالا از خانم‌ها این‌که رسول نبودند، علما اتفاق نظر دارند؛ یعنی خدا وظیفه پیغمبری را به خانم‌ها نسپرده است که بروند با کافران سر و کله بزنند آن‌ها را به دین دعوت بدهند، شکنجه ببینند آزار و اذیت شوند، چه بسا به قتل برسند یا از شهر بیرون رانده شوند و لقب دیوانه و ساحر به آن‌ها بدهند.

الله این وظیفه را بر عهده مردها گذاشته، خانم‌ها را از این مسئولیت معاف کرده است. در قرآن هم فرموده: «وَمَا أرسَلنَا مِنْ قبلكَ إلّاَ رِجَالَاً نُوحِی إلَیهِم» ما قبل از تو نفرستادیم مگر مردانی که به سوی آن‌ها وحی شده. پس رسول فقط از مردها بودند، ولی در این که خانم‌ها کسانی از ایشان نَبّی بودند نه رسول، (نَبّی فرق می‌کند) این مسئله اختلافی است، اکثریت علما می‌گویند:

هیچ خانمی باز نَبّی هم نبوده، ولی برخی علما مثل ابوالحسن اشعری، امام قرطبی، ابن حزم ابن عاشور و برخی علمای دیگر معتقدند که برخی خانم‌ها نَبی بودند؛ مثل مریم و مادر موسی.

در کل خودمان اگر بخواهیم در این اختلاف نظر به نتیجه برسیم بد نیست این‌گونه بگوییم به شکل دیگر به مسئله نگاه کنیم؛ وقتی الله یا ملائکه با شخص رو در رو صحبت بکنند ممکن است دوتا حالت داشته باشد (البته منظورمان از صحبت کردن رو در رو؛ یعنی، صحبت کردن کامل نه از نوع الهام نه از نوع کرامات نه!

حالت الهام یا در خواب؛ مثلاً ممکن است برای هر شخصی پیش بیاید یک شخص معمولی یا یک شخص صالح پیش بیاید. منظور صحبت کردن کامل است که جبرئیل رو در روی شخص ایستاده از جانب الله مأموریت دارد که جملات و فرامینی را به آن خانم برساند، (به مریم به مادر موسی) این نوع صحبت کردن‌ها منظور است) حالا این صحبت‌ها ممکن است یکی از این دو تا حالت را داشته باشد

یک حالت که آن فرموده‌ها در مورد ایمانیات است، در مورد ایمان و شریعت است؛ یعنی یک دینی را می‌خواهد از صفر تا صد بیان بکند شریعتی را نازل بکند یا این است یا نه غیر از ایمانیات است، غیر از آیین و شریعت است محض صحبت خدا است با بنده‌اش.

اگر منظورمان اولی است پس نه صحبت با مریم از این نوع نبوده! اصلاً نیازی هم نبوده؛ زیرا الله عزوجل آیین و شریعتش را هر چه لازم بوده به پیغمبر زکریا بیان فرموده که سن پیامبر زکریا خیلی بزرگ‌تر از مریم است زودتر از مریم بوده ایشان وظیفه پیغمبری را بر عهده داشته پس آیین جدید و خاصی بر مریم نازل نشده مریم دنباله‌رو همان آیینی بوده که پیامبر زکریا به مریم و بقیه مردم یاد داده است.

مادر موسی هم به همین شکل؛ زیرا آیین ابراهیمی و آیین سایر پیغمبران قبل از مادر موسی تا آن زمان وجود داشته و بعد مادر موسی، موسی را در دامنش پرورش می‌دهد و همین بچّه‌اش موسی وقتی بزرگ می‌شود آیینی را از جانب الله دریافت می‌کند و خیلی قوی در مقابل فرعون می‌ایستد و فرعون را دعوت می‌دهد. دیدید خیلی قشنگ و زیبا هر کس مأموریت خاص خودش را دارد؛ خدا تقسیم مسئولیت کرده و همه کارها خیلی خوب سر جای خودشان انجام می‌شوند

اما اگر منظور نوع دومی باشد؛ یعنی، محض صحبت کردن الله با بنده‌اش حالا مستقیماً یا توسط ملائکه توسط جبرئیل اگر منظور این است بله الله با مریم با مادر موسی با همسر ابراهیم علیهم‌السلام با همگی‌شان صحبت کرده و اتفاقاً با غیر از این‌ها هم صحبت کرده ملائکه به شکل انسان درآمده با آن‌ها صحبت کرده و آن‌ها پیغمبر نبودند نه نَبی بودند به شکل معنای اوّلی و نه هم رسول بودند؛ مثل داستان سه نفری که در صحیح بخاری و مسلم نقل شده شاید خیلی‌ از شماها شنیده باشید می‌گویند:

پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم تعریف می‌کند می‌گوید: در بین بنی‌اسرائیل سه نفر بودند یکی نابینا بود، یکی سرش مو نداشت کچل بود و یکی هم بیماری لَک داشت (پیسی، برص داشت) یکی از ملائک به شکل انسان رفت پیش یکی‌یکی‌شان به آن‌ها گفت: شما آرزوی‌تان چه است؟

نابینا گفت: من دو تا چشم بینا از خدا می‌خواهم، کچل گفت: من موهای زیبا می‌خواهم داشته باشم و کسی که برص داشت گفت: می‌خواهم لکه‌های پوست بدنم خوب شود؛ مردم دارند از من پرهیز می‌‌کنند به من نزدیک نمی‌شوند، می‌خواهم این مشکلم برطرف شود. مَلک هر سه‌تا را به آرزوی‌شان رساند از جانب خدا بود دیگر و کور بینا شد،

کسی که مو نداشت موهای قشنگی بر سرش رشد کرد (روئید) و کسی که مرض پیسی داشت پوست بدنش کاملا سالم شد بعد همان ملک (به شکل انسان است آن‌ها نمی‌فهمند مَلك است) به آن‌ها گفت: دیگر چه آرزویی دارید شما؟ کسی که پیسی داشت گفت: من شتر می‌خواهم، کسی که کچل بود گفت: من گاو می‌خواهم و کسی‌ که نابینا بود گفت: من بز می‌خواهم و هر سه‌تای‌شان هم به این آرزوی‌شان رسیدند و خدا یک گاو آبستن، شتر آبستن و بز آبستن به هر کدام‌شان که آرزویش را کرده بود داد.

سال‌ها گذشت آ‌ن‌قدر این گاو و شترها و گوسفندها زیاد شدند که یک دشتی پر شد از مال یکی از گاو، یکی از شتر و یکی از گوسفند. بعد دوباره همان ملک بعد از چند سال دوباره به شکل یک انسان فقیر آمد پیش یکی‌یکی‌شان به صورت جداگانه رفت پیش کسی که پیسی داشت،

گفت: من فقیرم، مسافرم کل امکانات سفرم تمام شده یک شتر به من بده به خاطر خدا به خاطر همان کسی که پوست به این زیبایی به تو داده تا من مسیرم را ادامه بدهم بروم به منزلم برسم گرفتارم، ولی آن شخص گفت: شرمنده خودت می‌دانی که مخارج چقدر سنگین است ما گرفتار هستیم.

برو خدا روزی‌ات را جای دیگری بدهد. بعد همان فقیر؛ یعنی، همان ملک به او گفت: صبر کن انگار من تو را می‌شناسم ببینم تو همانی نیستی که یک روزی برص داشتی مردم از تو فاصله می‌‌گرفتند تو همان نیستی؟ گفت: برو اشتباه گرفتی من جد اندر جدم پولدار بودند، من آن آقا نیستم برو که اشتباه گرفتی و هیچی به او نداد آن شخص گفت: اگر دروغ می‌گویی الهی که خدا تو را به همان روز اوّلت برگرداند طولی نکشید کل شترهایش مردند و آن‌ها را از دست داد و آن مرض پیسی دوباره به جانش برگشت.

بعد رفت پیش کسی که کچل بود و همان حرف‌ها را به او زد گفت: گرفتارم یک گاو به من بده مسیرم را ادامه بدهم، مشکلم را حل کنم به خاطر آن خدایی که این موی زیبا را به تو داده، ولی باز قبول نکرد و ردش کرد. گفت: من جد در جدم همه پولدار بودند. ملک گفت: تو همانی نیستی که یک زمانی کچل بودی؟ گفت: اشتباه گرفتی! ملک باز هم نفرین کرد و دوباره عاقبت این هم مثل آن شد و دوباره موهای سرش ریخت.

ملک رفت پیش سومی که نابینا بود، گفت: درست است حق با تو است این چشم‌های زیبا را خدا به من داده، من نابینا بودم خدا به من لطف کرد این چشم ها را به من داد خدا لطف کرد این گوسفندها را به من داد هر چه دوست داری بردار اصلا همه این گوسفندها مال تو. عیب است که من جلوی تو را بگیرم هر چه دوست داری بردار و برو نمی‌خواهد هم پس بدهی. ملک به او گفت: این گوسفند‌ها مال خودت اما تو و آن دو‌تا دوستت امتحان شدید خدا از تو راضی شد آن دو‌تا رفیقت آن کسی که کچل بود و آن کسی که پیسی داشت به خشم خدا گرفتار شدند.

این هم ملک آمده با آن‌ها صحبت کرده می‌بینی چقدر زیبا این‌ها که پیغمبر نبودند یا مثلا آن مردی از یک روستا خب با وسیله سواری آن روز با پای پیاده رفت به یک شهر دیگر یک راه دور یک ملکی آمد جلویش ایستاد و از او پرسید کجا می‌خواهی بروی؟

گفت: من می‌خواهم به فلان شهر بروم پیش فلان دوستم می‌خواهم ملاقاتش بکنم، گفت: که طلب چیزی از او داری؟ گفت: من هیچ طلبی ندارم فقط به خاطر خدا می‌خواهم بروم به ملاقاتش، دوستش دارم به خاطر خدا هم دوستش دارم. می‌خواهم هم این ارتباط‌مان دوام داشته باشد.

ملک به او گفت: من ملائکه هستم از جانب الله و آمدم به تو بگویم همان‌گونه که تو آن شخص را به خاطر خدا دوست داری خدا هم تو را دوست دارد. این هم دارد پیغامی را از جانب الله به آن شخص می‌رساند.

این‌ها همه روایت صحیح است پس سخن الله و ملائکه با مریم تشریف و تکریمی است که نصیب‌شان شده و نصیب خیلی از زن و مردهای دیگر هم شده و هیچ عالم دینی در این تکریم الله نسبت به زن هیچ اختلافی ندارد، هیچ شکی ندارد که خانم‌ها چقدر بودند که مورد تشریف و تکریم الله بودند، ولی هستند متاسفانه کسانی که بدون دلیل و بدون این‌که تقسیم مسئولیت‌ها بدون این‌که به واقعیت‌های انسانی توجه بکنند می‌گویند نه باید همه وظایف مرد و زن مثل هم باشد و إلَّا تبعیض است، من احساس تبعیض می‌کنم تبعیض ناروا در‌حالی که خانم‌ها بنا بر سرشت و ویژگی‌هایی که دارند رسالت‌شان با آقایان فرق می‌کند و آن رسالت‌هایی که دارند

خدا به آن‌ها سپرده و خیلی هم پیش خدا ارزش‌مند است آن رسالت‌ها که آن رسالت‌ها از عهده مردها برنمی‌آید و مردها هم بنابر سرشت و ویژگی‌هایی که دارند رسالت‌های‌شان با خانم‌ها فرق می‌کند؛ مردها رسالت‌هایی دارند که خود خدا به آن‌ها سپرده و پیش خدا آن رسالت‌ها خیلی مهم است و از عهده زن‌ها به خوبی برنمی‌آید، اما بدانید که داشتن آن ویژگی‌ها به ذات خودش نه نشانه برتری زن بر مرد است و نه نشانه برتری مرد بر زن.