سوره مبارکه فاتحه
آیات 1 الی 7 / شماره 6 الی 46

سوره مبارکه بقره
تفسیر آسان - سوره مبارکه بقره

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۰
آیات 1 الی 9 / شماره 47 الی 73

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۱
آیات 10 الی 15 / شماره 74 الی 104

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۲
آیات 16 الی 22 / شماره 105 الی 151

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۳
آیات 23 الی 29 / شماره 152 الی 194

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۴
آیات 30 الی 37 / شماره 195 الی 237

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۵
آیات 38 الی 45 / شماره 238 الی 270

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۶
آیات 46 الی 52 / شماره 271 الی 307

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۷
آیات 53 الی 61 / شماره 308 الی 337

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۸
آیات 62 الی 69 / شماره 338 الی 367

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۵۹
آیات 71 الی 77 / شماره 368 الی 393

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۶۰
آیات 78 الی 83 / شماره 394 الی 425

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۶۱
آیات 84 الی 91 / شماره 426 الی 449

سوره مبارکه آل عمران / صفحه ۶۲
آیات 92 الی 100 / شماره 450 الی 481

آیه ۲۸ / شماره ۱۸۵ / نامه‌ی محرمانه حاطب به مشرکین

 دانلود فایل تصویری  دانلود فایل صوتی 

موضوع ۱۸۵: نامه‌ی محرمانه حاطب به مشرکین

داستان‌های زیادی در طول تاریخ اتفاق افتاده که بی‌توجهی به همین حکم خدا را نشان می‌دهد.

در آیه بیست و هشتم این عمل سبب شده یک جامعه در معرض خطر غیر قابل جبران قرار بگیرد،

داستان حاطب ابن ابی بلتعه در صحیح بخاری و مسلم نقل شده است. رسول الله‌ صلی‌الله‌علیه‌ و‌سلم قصد کرد به مکه برود تا آن را به‌صورت غافلگیرانه فتح کند و جنگی درنگیرد، و خون کسی ریخته نشود، به همین‌خاطر خبر را از همه پوشاند، جز افراد خیلی قابل اعتماد که آن‌ها را در جریان کارش قرار داد. حاطب ابن ابی بلتعه یکی از افرادی بود که در جریان این طرح پیغمبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم قرار گرفت. ایشان نامه‌ای محرمانه به سران مشرکین نوشت. و آن‌ها را در جریان کار قرار داد، که پیغمبر می‌خواهد به مکه حمله و آن را فتح کند و مواظب باشید. نامه را دست خانمی داد و او را به مکه فرستاد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌سلم از کانال وحی از ماجرای نامه‌ی حاطب باخبر شد. علی‌بن‌ابی‌طالب، زبیر و مقداد رضی‌الله‌عنهم را دنبال نامه فرستاد، نامه را از آن خانم گرفتند.

پیامبر حاطب را طلبید، پرسید: حاطب چرا این کار را کردی؟ گفت: من به خدا کافر نشدم، من منافق نیستم، من دلیل داشتم. این خودشیرینی را با مشرکین مکه انجام دادم؛ که اگر احیانا جنگ شد، افرادی از خانواده‌ام دفاع کنند، چون من خانواده‌ام در مکه هستند و آن‌ها سرپناهی ندارند. هرچند که همه هم می فهمیدند، خود پیغمبر هم می‌فهمید که این توجیه خیلی سست و ضعیف است، ولی رسول الله صلی الله علیه وسلم از او پذیرفت. و گفت: (کسی حق ندارد حاطب را اذیت و سرزنشش کند، زیرا ایشان در جنگ بدر بوده، و کسانی که در جنگ بدر بودند مورد عنایت ویژه خداوند هستند.) این یک تصویری‌ست از کسی که به ظاهر دستِ دوستی با کافر دراز کرده و می‌خواهد از آن‌ها هواداری و حمایت بگیرد.

حالا ببینیم اگر خبر به مشرکین مکه می‌رسید چه می‌شد؟ شکی نیست که آن‌ها هم لشکر را جمع می‌کردند و آماده‌ی جنگ می‌شدند. جنگ در می‌گرفت و خیلی از مسلمان‌ها و خود مشرکین در این بین کشته می‌شدند و اگر مسلمان‌ها شکست می‌خوردند چه می‌شد؟ تمام زحمت‌های پیغمبر صلی الله علیه وسلم و اصحاب بر باد می‌رفت.

خب این کار واقعا جبران ناپذیر بود. اگر همچین اتفاقی می‌افتاد علاوه بر آن حرمت شهر مکه، که کعبه در آن هست با جنگ شکسته می‌شد. این خطرات از بیخ گوش مسلمان‌ها گذشت که البته لطف وعنایت خدا بود.

حمله مغول به بغداد: مغول‌ها یک قوم بی‌رحم بودند. از منطقه بین ماوراءالنهر و چین به جهان اسلام حمله کرده بودند و دیگر مانده بود بغداد؛ که پایتخت حکومت مسلمان‌ها بود، مردد بودند که حمله کنند یا نه! یکی از دانشمندان بزرگ مسلمان نامه‌ای دوستانه نوشت، که بیایید بستر برای حمله فراهم هست. این دانشمند هم برای خودش توجیهی داشت، می‌خواست برای خودش و همراهانش، از مغول  امان بگیرد.

نامه نوشت و هولاکو، نوه‌ی چنگیزخان حمله را به بغداد آغاز کرد. در مسیر به هر جا می‌رسید قتل‌عام می‌کرد از جمله ایران؛ خیلی از مردم را کشت و دست آخر حکومت عباسیان را نابود کرد، و بغداد را به خاک و خون کشید. انسان‌های زیادی در این جنگ‌ها کشته شدند؛ در اثر چه بود؟ هیچی!!! تخلف از همین حکم خدا که در آیه ۲۸ سوره مبارکه‌ی آل‌عمران می‌خوانیم.