سوره فاتحه + مقدمه
صفحه 1 / جز 1 / آیات 7
سوره بقره
صفحه 2 الی 49 / جزء 1 و 3 / آیات 286
سوره آل عمران
صفحه 50 الی 76 / جزء 3 و 4 / آیات 200
سوره نساء
صفحه 77 الی 106 / جزء 4 و 6 / آیات 176
سوره مائده
صفحه ۱۰۶ الی 127 / جزء ۶ و 7 / آیات 120
سوره انعام
صفحه 128 الی 150 / جزء 7 و 8 / آیات 165
سوره اعراف
صفحه 151 الی 176 / جزء 8 و 9 / آیات 206
سوره انفال
صفحه 177 الی 186 / جزء 9 و 10 / آیات 75
سوره توبه
صفحه 187 الی 207 / جزء 10 و 11 / آیات 129
سوره یونس
صفحه 208 الی 221 / جزء 11 / آیات 109
سوره هود
صفحه 221 الی 235 / جزء 11 و 12 / آیات 123
سوره یوسف
صفحه 235 الی 248 / جزء 12 و 13 / آیات 111
سوره رعد
صفحه 249 الی 254 / جزء 13 / آیات 43
سوره ابراهیم
صفحه 255 الی 261 / جزء 13 / آیات 52
سوره حجر
صفحه 262 الی 267 / جزء 14 / آیات 99
سوره نحل
صفحه 267 الی 281 / جزء 14 / آیات 128
سوره اسراء
صفحه 282 الی 293 / جزء 15 / آیات 111
سوره کهف
صفحه 293 الی 304 / جزء 15 و 16 / آیات 110
سوره مریم
صفحه 305 الی 312 / جزء 16 / آیات 98
سوره طه
صفحه 312 الی 321 / جزء 16 / آیات 135
سوره انبیاء
صفحه 322 الی 331 / جزء 17 / آیات 112
سوره حج
صفحه 332 الی 341 / جزء 17 / آیات 78
سوره مؤمنون
صفحه 342 الی 349 / جزء 18 / آیات 118
سوره نور
صفحه 350 الی 359 / جزء 18 / آیات 64
سوره فرقان
صفحه 359 الی 366 / جزء 18 و 19 / آیات 77
سوره شعراء
صفحه 367 الی 376 / جزء 19 / آیات 227
سوره نمل
صفحه 377 الی 385 / جزء 19 و 20 / آیات 93
سوره قصص
صفحه 385 الی 396 / جزء 20 / آیات 88
سوره عنکبوت
صفحه 396 الی 404 / جزء 20 و 21 / آیات 69
سوره روم
صفحه 404 الی 410 / جزء 21 / آیات 60
سوره لقمان
صفحه 411 الی 414 / جزء 21 / آیات 34
سوره سجده
صفحه 415 الی 418 / جزء 21 / آیات 30
سوره احزاب
صفحه 418 الی 427 / جزء 21 و 22 / آیات 73
سوره سبا
صفحه 428 الی 434 / جزء 22 / آیات 54
سوره فاطر
صفحه 434 الی 440 / جزء 22 / آیات 45
سوره یس
صفحه 440 الی 445 / جزء 22 و 23 / آیات 83
سوره صافات
صفحه 446 الی 452 / جزء 23 / آیات 182
سوره ص
صفحه 453 الی 458 / جزء 23 / آیات 88
سوره زمر
صفحه 458 الی 467 / جزء 23 و 24 / آیات 75
سوره غافر
صفحه 467 الی 476 / جزء 24 / آیات 85
سوره فصلت
صفحه 477 الی 482 / جزء 24 و 25 / آیات 54
سوره شوری
صفحه 483 الی 489 / جزء 25 / آیات 53
سوره زخرف
صفحه 489 الی 495 / جزء 25 / آیات 89
سوره دخان
صفحه 496 الی 498 / جزء 25 / آیات 59
سوره جاثیه
صفحه 499 الی 502 / جزء 25 و 26 / آیات 37
سوره احقاف
صفحه 502 الی 506 / جزء 26 / آیات 29
سوره محمد
صفحه 507 الی 510 / جزء 26 / آیات 38
سوره فتح
صفحه 511 الی 515 / جزء 26 / آیات 29
سوره حجرات
صفحه 515 الی 517 / جزء 26 / آیات 18
سوره ق
صفحه518 الی 520 / جزء 26 / آیات 45
سوره ذاریات
صفحه 520 الی 523 / جزء 26 و 27 / آیات 60
سوره طور
صفحه 523 الی 525 / جزء 27 / آیات 49
سوره نجم
صفحه 526 الی 528 / جزء 27 / آیات 62
سوره قمر
صفحه 528 الی 531 / جزء 27 / آیات 55
سوره رحمن
صفحه 531 الی 534 / جزء 27 / آیات 78
سوره واقعه
صفحه 534 الی 537 / جزء 27 / آیات 29
سوره حدید
صفحه 537 الی 541 / جزء 27 / آیات 29
سوره مجادله
صفحه 542 الی 545 / جزء 28 / آیات 28
سوره حشر
صفحه 545 الی 548 / جزء 28 / آیات 24
سوره ممتحنه
صفحه 549 الی 551 / جزء 28 / آیات 13
سوره صف
صفحه 551 الی 552 / جزء 28 / آیات 14
سوره جمعه
صفحه 553 الی 554 / جزء 28 / آیات 11
سوره منافقون
صفحه 554 الی 555 / جزء 28 / آیات 11
سوره تغابن
صفحه 556 الی 557 / جزء 28 / آیات 18
سوره طلاق
صفحه 558 الی 559 / جزء 28 / آیات 12
سوره تحریم
صفحه 560 الی 561 / جزء 28 / آیات 12
سوره ملک
صفحه 562 الی 564 / جزء 28 / آیات 30
سوره قلم
صفحه 564 الی 566 / جزء 29 / آیات 52
سوره حاقه
صفحه 566 الی 568 / جزء 29 / آیات 52
سوره معارج
صفحه 568 الی 570 / جزء 29 / آیات 44
سوره نوح
صفحه 570 الی 571 / جزء 29 / آیات 52
سوره جن
صفحه 572 الی 573 / جزء 29 / آیات 28
سوره مزمل
صفحه 574 الی 575 / جزء 29 / آیات 20
سوره مدثر
صفحه 575 الی 577 / جزء 29 / آیات 56
سوره قیامت
صفحه 577 الی 578 / جزء 29 / آیات 40
سوره انسان
صفحه 578 الی 580 / جزء 29 / آیات 31
سوره مرسلات
صفحه 580 الی 581 / جزء 29 / آیات 50
سوره نباء
صفحه 582 الی 583 / جزء 30 / آیات 40
سوره نازعات
صفحه 583 الی 584 / جزء 30 / آیات 46
سوره عبس
صفحه 585 / جزء 30 / آیات 42
سوره تکویر
صفحه 586 / جزء 30 / آیات 29
سوره انفطار
صفحه 587 / جزء 30 / آیات 19
سوره مطففین
صفحه 587 الی 589 / جزء 30 / آیات 36
سوره انشقاق
صفحه 589 / جزء 30 / آیات 25
سوره بروج
صفحه 590 / جزء 30 / آیات 22
سوره طارق
صفحه 591 الی 591 / جزء 30 / آیات 17
سوره اعلی
صفحه 591 الی 592 / جزء 30 / آیات 19
سوره غاشیه
صفحه 592 / جزء 30 / آیات 25
سوره فجر
صفحه 593 الی 594 / جزء 30 / آیات 30
سوره بلد
صفحه 594 / جزء 30 / آیات 20
سوره شمس
صفحه 595 / جزء 30 / آیات 15
سوره لیل
صفحه 595 الی 596 / جزء 30 / آیات 21
سوره ضحی
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 11
سوره شرح
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 8
سوره تین
صفحه 597 / جزء 30 / آیات 8
سوره علق
صفحه 597 / سوره علق / جزء 30 / آیات 19
سوره قدر
صفحه 598 / سوره قدر /جزء 30 / آیات 25
سوره بینه
صفحه 598 / سوره بینه/ جزء 30 / آیات 8
سوره زلزله
صفحه 599 / سوره زلزله/ جزء 30 / آیات 8
سوره عادیات
صفحه 599 / سوره عادیات/ جزء 30 / آیات 9
سوره قارعه
صفحه ۶۰۰ / قارعه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۱۱
سوره تکاثر
صفحه ۶۰۰ / تکاثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی 8
سوره عصر
صفحه ۶۰۱ / عصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره همزه
صفحه ۶۰۱ / همزه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۹
سوره فیل
صفحه ۶۰۱ / فیل / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره قریش
صفحه ۶۰۲ / قریش / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴
سوره ماعون
صفحه ۶۰۲ / ماعون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۷
سوره کوثر
صفحه ۶۰۲ / کوثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره کافرون
صفحه ۶۰۳ / کافرون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶
سوره نصر
صفحه ۶۰۳ / نصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره مسد
صفحه ۶۰۳ / مسد / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره اخلاص
صفحه ۶۰۴ / اخلاص / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴
سوره فلق
صفحه ۶۰۴ / فلق / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره ناس
صفحه ۶۰۴ / ناس / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶
هنوز پرسشی پرسیده نشده
اولین کسی باشید که سؤال خود را مطرح می کنید! در مرحله بعدی می توانید جزئیات را اضافه کنید.
یک پرسش جدید بپرسید
افزودن پاسخ
دانلود فایل تصویری دانلود فایل صوتی پرسش و پاسخ صفحه
صفحه ۲۷۳
«لِيَكْفُرُوا بِمَا آتَيْنَاهُمْ ۚ فَتَمَتَّعُوا ۖ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ»(نحل/۵۵)
بگذار تا کفر بورزند (ناسپاسی کنند) به آنچه که ما به آنها دادهایم، استفادهتان را بکنید (کیف و لذّتتان را ببرید) که بعداً خواهید فهمید.
بعد از اینکه از اخلاق یکسری انسانها بیان کرد که نعمتهای الله را استفاده میکنند، یک، و دوم وقتی در دردسر میافتند خدا را با آه و ناله به فریاد میخوانند و خدا به ایشان امکانات میدهد، آن مشکل را از سرشان برطرف میکند و بعد به همان زندگی قبلی خودشان برمیگردند و خدا را کنار میزنند، لطفهای خدا را ناديده میگیرند خب حالا میخواهند دوباره بربگردند و همانجور پشت به خدا زندگی کنند میفرماید که باشد، بگذار همین کار را بکنند و آن چیزهایی که ما به ایشان دادیم در خدمتشان در اختیارشان قرار دادیم تا آنها استفاده بکنند و همینجور ناسپاسی بکنند و اتفاقاً نعمتهای خدا را در جهت مقابلهی با خود خدا استفاده بکنند و کفرورزی بکنند، بگذار همین کار را انجام بدهند، بعداً میفهمند که این کار یعنی چه؟ وقتی از نعمت کسی استفاده داری میکنی بعد با همان نعمت خودش به مقابلهی با خودش بروی؛ بعداً میفهمند که این رفتار چه معنایی و چه مجازاتی دارد.
«وَيَجْعَلُونَ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ۗ تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ»(نحل/۵۶)
و برای چیزهایی که نمیدانند اختصاص میدهند یک سهمهایی از آنچه که ما روزیشان کردهایم؛ قسم به الله که شما پرسش میشوید از آن دروغهایی که میبافید.
باز در ادامه همان انسانهای کفرپیشه میفرماید که چه کار میکنند؟ باز یکی از کارهایشان، آن کار قبلی پشت پا زدن به آن نعمتی که خدا به ایشان داده، لطفی که خدا در حق شان کرده و الان یک کار دیگر، میفرماید که: «وَيَجْعَلُونَ» قرار میدهند اختصاص میدهند، «لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ» به چیزهایی که اصلاً هیچ علمی ندارند: بتها، مردهها، اشیاء و موجودات دیگر، معبدها. یک سهمی از اموال خودشان را به آن اختصاص میدهند «مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ» چیزی که ما به ایشان روزی دادهایم یعنی روزی ما را پیش معبودان دیگر میبرند و برای آنها صرف میکنند، خرج میکنند. میفرماید که: «تَاللَّهِ» قسم به الله که به خاطر این کارشان خدا از ايشان سؤال میکند، بازپرسی میکند که شما چرا این کارها را میکردید؟ چرا این افتراها را بر خدا میبستید که باید یک سهمی از اموالتان را به اینها به عنوان عبادت و واسطهی بین شما و خدا اختصاص بدهید؟ چرا این دروغها را بافتید؟ چه کسی به شما گفت؟ شما کدام دلیلی دارید؟ چون وقتی قرار باشد انسانهایی در راه بندگی خدا سهمی از اموالشان، سهمی از وقتشان، انرژیشان، استعدادشان به اسم خدا ولی برای چیزهای دیگر غیر خدا صرف شود خب یعنی خدا چنین چیزهایی انگار نیاز دارد و وبال گردن مردم است، همیشه از آنها پول میخواهد، همیشه از آنها این وقت و انرژی و این چیزها میخواهد خب مردم چنین خدای ناقصی و نیازمندی را دوست ندارند و خیلیها از خدا زده میشوند، فراری میشوند از خدا و از جامعه. از آن مقدار قدرت مالیشان، قدرت وقت و انرژی و استعدادشان صرف این چیزها میشود و همیشه بدون رسیدن به توسعه و پیشرفت، دور خودشان میچرخند، باعث رکود و عقبماندگی جامعه میشود، باعث اذیت مردم میشود، به همين خاطر دارد در این آیه به شدت نکوهش میکند و قسم میخورد که به خاطر این کارهایشان آنها مجازات میشوند، آنها مورد بازپرسی قرار میگیرند که چرا این چیزها را از خودشان در آوردند و به اسم دین برای معبدها رفتند پول خرج کردند.
«وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ ۙ وَلَهُمْ مَا يَشْتَهُونَ»(نحل/۵۷)
و برای الله دخترانی قرار میدهند، پاک و منزّه است او ولی برای خودشان آنچه که دوست دارند هست.
باز از دیگر کارهای انسانهای کفرورز که بعد از استفاده از نعمتهای خدا به خدا شرک قائل میشوند، نوعی دیگر از شرک به خدا. در آیهی قبل در قسمت اموال بیان فرمود که برای خدا آن معبودان باطل، خداهایشان اختصاص میدهند و این نوع به نسبت خود خدا، دخترانی قائل میشوند «وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ» میگویند که: «خدا دختر دارد در حالی که الله پاک و منزّه است ولی خودشان هر چه که دلشان خواست چون خب پسر و دختر داریم، خودشان دختر را دوست نداشتند و تبعیض بین پسر و دختر قائل بودند، میگفتند خدا دختر دارد. خب برای خودشان حالا باز از یک نوع فرهنگ آن جامعه که امروزه هم همچنان در خیلی از کشورها وجود دارد، برای خودشان پسر را بر دختر ترجیح میدهند حالا میگفتند خدا دختر دارد چون وقتی قرار باشد که چنين خدایی برای مردم به عنوان معبود معرفی شود خدایی که از مردم پول میخواهد، مدام پول میخواهد، خدایی که برای خودش دختر انتخاب کرده، دختر دارد، یعنی اصلاً زن دارد یعنی فرزند دارد یعنی نیاز دارد به این چیزها، باز چنین خدایی در ذهن خیلیها یک خدای نااهلی، نالایقی تصور میدهد و دیگر مردم حاضر نیستند مشکلاتشان، خواستههایشان، دلشان را به این خدا بدهند و از این خدا گریزان میشوند کسانی که اینجور خدا را در ذهن داشته باشند، چنین تصوری از خدا! و البته عبادتهایی هم که مردم قرار است به نسبت آن خدا انجام بدهند خب مقداری از آن برای همین چیزهای باطل صرف میشود که به خدا نسبت دارد، دختر خدا است، کارهای پیش خدا است، عبادت مردم صرف اینها میشود، دور میشود از خدا و به سمت اینها میروند. حالا یک نوع آن نسبت دادن کسی، نسبت خویشاوندی به خدا.
«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَىٰ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ»(نحل/۵۸)
و زمانی که یکی از آنها به نوزاد دختر بشارت داده میشد چهرهاش سیاه میگشت در حالی که خشمش را فرو میبرد.
وضعیت خودشان: میفرماید: «وَإِذَا بُشِّرَ» وقتی این خوشخبری که واقعاً خوشخبری است به ایشان داده میشد که نوزاد تو دختر است «بِالأُنثَى»، «ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا» چهرهاش تیره میشد، سیاه میشد چون دوست نداشت که دختر داشته باشد، پسر را بهتر دوست داشتند، چهرهاش سیاه میشد چون حالت عادی وقتی که آدم از یک چیزی خجل شود و شرمندگی و خجالتش خیلی زیاد باشد خب سیستم عصبی بدن به کار میافتد، فعال میشود و ضربان قلب بالا میرود، رگها گشادتر میشود، خونها بیشتر به اعضا میرسد خاصتاً به صورت و این رسیدنِ خونهای زیاد به صورت، صورت قرمز میشود و در نتیجه اگر زیادتر شود سیاه و تیره میشود یعنی آنقدر آنها خجالتزده میشدند، احساس ننگ و عاری میکردند وقتی که میگفتند زنت دختر دنیا آورده که چنین حالتی به ايشان دست میداد و خیلی هم خشمگین بود «وَهُوَ كَظِيمٌ» از دست زنش که چرا دختر زاییده، آنقدر از این وضعیت ناراحت بود و خشمش را به زور کنترل میکرد، فرو میبرد که الآن دست به یک کاری نزند.
«يَتَوَارَىٰ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ ۚ أَيُمْسِكُهُ عَلَىٰ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ ۗ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ»(نحل/۵۹)
از قوم به خاطر بدی آن بشارتی که به او داده شده است مخفی میشد، (متواری میشد) آیا او را (آن دختر را) با وجود خواری و ذلت نگه دارد یا اینکه آن را در خاک دفن کند؟ بفهمید که چقدر بد قضاوت میکردند.
خب همان حالت آن پدر متعصب که دختر را نسبت به پسر تبعیض قائل است و او را پایینتر و پستتر میداند وقتی بشارت میداد آن حالت به او دست میداد حالا از زبان مردم چه کار بکند؟ در جامعه؟ «يَتَوَارَى» متواری میشد، خودش را مخفی میکرد، جایی خودش را گم و گور میکرد میرفت که کسی او را نبیند که یک طعنهای به او بزند، متلکی بیندازد که دختر آورده، خودش را از قوم دور میکرد یعنی اصلاً کل قوم، مردم آن جامعه فرهنگشان این بود، خیلی عادی بود که یک پدری دخترش را سر به نیست بکند و اگر نمیکرد زشت بود، ننگ و عار بود، به خاطر این ننگ و عاری خودش را جایی مخفی میکرد «مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ» به خاطر این خبر بدی که به او دادند؛ نوزاد تو دختر است حالا با خودش فکر میکرد، دارد با خودش صحبت میکند، گفتوگو میکند با خودش در درون خودش، «أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ» با وجود خواری و گرفتاری او را نگه دارد؟ آن دختر زنده بماند؟ اجازه بدهد زنده بماند یا اینکه او را در خاک دفنش بکند؟ يَدُسُّهُ، «دَسّ» يعنی آن را مخفی کرد، پنهان کرد، زیر خاک قایم کرد یعنی او را دفن کند، با خودش دارد تصمیم میگیرد خب کدام یکی انتخاب بکند؟ «أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ» خودش آن خواری و ذلت را بپذیرد، چنین چیزی، این ننگ و عار را بر خودش بگذارد و دختر را بگذارد زنده بماند، و یا «أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ» که آن دختر را نگه دارد ولی با ذلّت و خواری، بدبختش کند، همیشه توی سرش بزند، همیشه تحقیرش بکند، همیشه بین او و پسرش تبعیض قائل شود، آیا با این حالت آن دختر را بزرگ کند یا که از همین الآن قال قضیه بکند و زیر خاک دفنش بکند و او را بکشد و برود. میفرماید: «أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ» همه شما بفهمید که چقدر بد قضاوت میکردند، داوری میکردند! یعنی در جامعهای که این عرف خیلی عادی بود و همه پذیرفته بودند که یک پدر حق دارد انتخاب کند، دخترش را بکشد یا زنده نگه دارد و خیلیها که میکشتند هیچ کس هیچ اعتراضی هیچ گونه توبیخی بر کسی نبود، بر هیچ پدری هیچ کس توبیخ نمیکرد که اگر این کار را انجام میداد حتی خود زنها هم پذیرفته بودند، ناراحت میشدند ولی بالاخره حق مرد میدانستند که دخترش را به به این شکل قتل برساند حالا آن روز در خاک دفن میکردند یا به شیوههای دیگر او را میکشتند که البته امروزه هم در جهان همین فرهنگ در برخی کشورها همچنان این تبعیضها وجود دارد و اولین کسی که ندای زنده ماندن و دفاع از این دخترهای بیگناه را داد همین قرآن بود. در آن فرهنگ که همه اجماع داشتند که درست است که دختر کشته شود قرآن فرمود که بفهمید این قضاوتشان چقدر بد و ظالمانه است! امروزه هم به جای خاک، در یک بیابان، در سطل آشغال دخترها را اینجوری سر به نیست میکنند. حالا این آیات در برخی کشورها مثلاً چین که قانون تکفرزندی است طی بیست سال بیش از سی میلیون دختر اینجور سر به نیست شد، کشته شدند یا در کشور هند به خاطر فقر، هنوز در خیلی از کشورها به کشتن دختر ادامه میدهند به شیوههای مختلف یا در همان بچگی یا سقط یا او را دور میانداختند یا در سن بزرگسالی او را کاری میکردند که خودکشی بکند و یا اگر زنده نگه میداشتند همیشه تو سرش میزنند «عَلَى هُونٍ» سوءاستفادههای جنسی، تبعیض جنسی، او را وادار کردن و آنقدر شکنجهی روحی دادن که مجبور بشود فرار کند یا برود خودش را به کالایی تبدیل بکند و مورد سوءاستفادهی جنسی و تبدیل به یک کارگر جنسی شود امروزه در دنیا میلیونها زن و دختر به خاطر همین نگاه جاهلیتی که آن روز بود و امروز هم ادامه دارد همچنان این قضیه در جریان است و در دنیا به تعداد بسیار زیاد آمار و اعداد و ارقام دارد بیان میشود. خب حالا میفرماید که چقدر بد و چقدر زشت دارد در مورد آن دختر داوری میکند!و باز از نگاه دیگر: «أَلاَ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ» هم آن پدر و مردم جامعه چقدر بد دارند داوری میکنند و هم آن کسی که اصل موضوع که برای خدا میگویند خدا دختر دارد (آیهی پنجاهوهفت)، و خودشان دختر را دوست ندارند، اینجوری با دختر نظر دارند ولی برای خدا میگویند خدا دختر دارد، خودشان پسر میخواهند. میگوید شما اگر قضاوت میخواهید بکنید برای خودتان دختر اینجوری ننگ و عارتان میشود که سبب نقصان شما میشود، خب چرا نقصان به شما نرسد و دختر را بکشید ولی نقصان به خدا برسد و برای خدا دخترانی قائل بشوید؟ یعنی اگر شما اهل منطق هستید چرا نوبت به خودتان رسید اینجوری قضاوت میکنید، برای خودتان نمیپسندید ولی وقتی برای خدا میرسد نوبت خدا میرسد با خدا آنجوری قضاوت میکنید که دختر دارد، شما اگر انصاف دارید در همان جاهلیت خودتان، باید یک معیار را داشته باشید، نه برای خودتان معیار دیگر، نگاه دیگر به نسبت دختر و برای خدا معیار دیگر، شما پس تعصب دارید، شما در اوج جاهلیت هستید و هیچ منطقی پشت استدلالهای شما نیست که میگویید این فرشتگان دختران خدا هستند. و در کل آیات قرآن این نکته بسیار قابل توجه است که خیلی از آیات قرآن یک عبارت را جوری آن کلمات بغل هم میچیند و در جایی از آن آیه قرار میدهد که وقتی آدم میخواند یک معنا را از آن میفهمد از یک زاویه، خب بار دیگر قرآن در دور بعدی وقتی که دارد ختم میکند، دارد میخواند یکدفعه همان جمله از زاویهی دیگر متوجه میشود که معنایش آنجور میشود، و هر بار از زاویهای وقتی نگاه میکند آن معنای آیه دارد تغییر پیدا میکند و همه آنها دارند معانیای که وجود دارد را به انسان القا میکنند، هر بار از زاویهای، و همهشان با هم معنا را کامل میکنند. اینجا خواندیم که أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ آیا آن را نگه دارد با وجود ذلّت و خفّت و خواری، به نسبت پدر احساس شرمندگی بین قوم داشته باشد ولی دختر را نکشد، زنده نگه دارد؛ باز همین جملهی «أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ» آن دختر را نگه دارد، با وجود خواری نکشد، در زندگی خوارش کند تو سرش بزند، تبعیض قائل بشود به نسبت نگاه به دختر، باز هم همین جمله صادق است. «وَأَلاَ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ» به نسبت آن دختر که اینقدر آن را ننگ و عار میدانستند چقدر بد دارند قضاوت میکنند در نگاه به آن نوزاد دختر، در نگاه به آن قضاوتشان که فرمود: «وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ» خدا دختر دارد ولی برای خودشان دختر نمیپسندند، چقدر بد دارند قضاوت میکنند! به خودشان نمیپسندند که عیب است ولی برای خدا میپسندند. یا آیهی پنجاهوشش «وَيَجْعَلُونَ لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ نَصِيبًا» قرار میدهند برای چیزی که بهرهای نمیدانند، کدام یکی نمیداند؟ آن بتها، آن مجسمهها، آن اشیای بیجان، معبودان دیگر نمیدانند، نمیدانند که مردم چه دارند خرج میکنند، چقدر به خاطر آن پول، طلا، جواهرات که دارند نثارش میکنند زحمت کشیدند! اصلاً آن معبودان باطل روی خاک، زیر خاک، جاندار، بیجان، آن معبودان باطل اصلاً چه درکی دارند که شما چه دردی دارید میکشید؟ شما را درک نمیکنند، مشکل شما را اصلاً احساس نمیکنند که شما دارید اینجوری به سمتشان میروید و از آنها کمک میخواهید، آنها اصلاً هیچ چیز نمیفهمند «لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ»؛ به نسبت آن معبودان باطل، آن بتها، مجسمهها، «وَيَجْعَلُونَ لِمَا لاَ يَعْلَمُونَ» به نسبت آن کسانی که پرستنده هستند، انسانهایی که دارند عبادت آنها میکنند، شما چیزهایی را دارید عبادت میکنید که شما اصلاً نمیفهمید، علمش را ندارید که آنها اصلاً هیچ کارهای نیستند، آنها خرافات هستند، شما اینقدر هم علم ندارید که آنها نمیتوانند، نمیفهمند درد شما را، شکایت شما را، آنها اصلاً فهم و ادراکشان به نسبت شما قطع است، هیچ ارتباطی با شما ندارند، شما چرا این قضیه را نمیفهمید؟ شما نمیفهمید که آنها کارهای نیستند به نسبت آن انسانها؛ یک بار معبودان باطل، یک بار انسانها، «عَلَىٰ هُونٍ» یک بار پدر یک بار نگاه به رفتار پدر به نسبت دختر یا «سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ» یک بار به نسبت قضاوتشان با دختر و یک بار قضاوت خودشان با خدا، آن منطقشان. اینجوری در خیلی از آیات قرآن و این مسئله اختصاص دارد به اعجاز قرآن که هیچ کس به مثل قرآن اینجوری دقیق نمیتواند بدون اختلاف قرائات صحبت کند، همین معانی به اوجش میرسد به شیوهای که اختلاف قرائات وجود داشته باشد با چند قرائت حتی بدون قرائت دیگر با همان یک دانه قرائت، باز هم چینش کلمات و عبارات به گونهای است که چند معنا که همه آنها درست است و هر بار از زاویهای است آن معنا را به خواننده القا میکند و خواننده باید آن را مرتب تکرار کند و در دور بعدی متوجه آن یکی زاویه شود؛ در یک دور خواندن با یک بار خواندن امکان دارد متوجه همهی زوایای آن آیه نشود که آیه دارد چه چیزهایی را بیان میکند.
«لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ ۖ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَىٰ ۚ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»(نحل/۶۰)
برای کسانی که ایمان به آخرت ندارند مثالهای بدی است و برای الله است مثالهای اعلی (بهترین مثالها) و الله پیروزمند حکیم است.
بعد از این مقایسه که آنها به نسبت دختر چه رفتاری داشتند، چه تصور و تفکر منفیای داشتند و قرآن آمد از جنس دختر، از جنس زن دفاع کرد که این قضاوتتان ناعادلانه است و اینکه آنها چیزهایی را از اموالشان به خدا اختصاص میدهند، حالا میفرماید کسانی که ایمان به آخرت ندارند و آخرت را جزوی از زندگیشان که بعداً به آن خواهند رسید نمیبینند و فکر نمیکنند که جایی است که دوباره زنده میشوند و باید پاسخگوی کارهایشان باشند، حالا که ایمان به آخرت ندارند هزار کار انجام میدهند، هزاران کار ظالمانه، با کمال بیرحمی انجام میدهند و سوءاستفادههایی که خودشان از دیگران میکنند، چرا؟ چون که خودشان ایمان به آخرت ندارند پس این انسانهایی که ایمان به آخرت ندارند مثالهای بد به ايشان میچسبد؛ ظلم، شرک، خرافات، جهل، تعصب، این مثالهای بد به ایشان میچسپد، تبعیض، سقط جنین، دخترکشی، تبعیض بین پسر و دختر، شکنجهی دختر، شکنجهی روحی و بعد کارگر جنسی، سوءاستفادهی جنسی، به خاطر دختر از او سوءاستفادهی مالی کردن، پول به دست آوردن، دختر را فروختن، این مثالهای زشتی است که تا حالا وجود دارد و همیشه هم خواهد بود، کسی که ایمان به آخرت ندارد این مثالها به او میچسپد، اینها دارند ولی از آنور برای الله، کسی که ایمان به الله داشته باشد و به سمت الله برود که الله آن صفتهای خوب دارد «وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الأَعْلَىَ» مثالهایی که به الله میچسبد بهترین مثالها است؛ رحمت، عدالت، دفاع از دختر، امکانات، نعمت، رحم، دوست داشتن، «وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» غالب و پیروزمند بودن، حکیم بودن، این مثالها به الله میچسد.
«وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَكَ عَلَيْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَٰكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَىٰ أَجَلٍ مُسَمًّى ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ»(نحل/۶۱)
و اگر الله بنا بود که مردم را به خاطر ظلمشان مؤاخذه کند بر او هیچ جنبندهای رها نمیکرد، ولی آنها را به تأخیر میاندازد تا زمان مشخص، پس زمانی که پایان زندگیشان فرا رسید نه لحظهای به تأخیر میافتند و نه به تقدیم (به جلو)
حالا این مردم و این تبعیضها و این ظلم و ستمها در حق دختر، و ظلم و ستمها و شرک و کفر و ناسپاسی بعد از استفاده از نعمتهای خدا به نسبت خدا حالا میفرماید که اگر بنا بود که خدا به خاطر ظلم مردم آنها را مؤاخذه کند دیگر هیچ کس زنده نمیماند چون وقتی آدم آن وضعیتی که داشتند دخترها را زنده زنده میکشتند، در سطل آشغال میانداختند، آنها را نیست و نابود میکردند، آنجوری آنها را شکنجهی روحی میدادند، وقتی آدم اینها را میشنود، امروزه هم دارد اتفاق میافتد، یک حالت بسیار اسفناکی به انسان دست میدهد و احساسات آدم جریحهدار میشود که چرا این کارها را انجام میدهند و چرا خدا اجازه میدهد که انجام بدهند؟ میفرماید که اگر بنا بود به خاطر این ظلمها که مردم انجام میدهند طبق انتظار شما که یکی دارد ظلم میکند چرا آن ظالم هنوز وجود دارد؟ چرا خدا دارد تماشا میکند و کاری نمیکند؟ چرا این ظالمها را نیست و نابود نمیکند؟ اگر بنا بود که خدا طبق تصور شما عمل میکرد که مردم به خاطر ظلمشان آنها را بگیرد و نیست و نابود کند به خاطر بیعدالتی که انجام میدهند در آن صورت چیزی بر روی این زمین باقی نمیماند؛ هر بار یک کشوری، یک شهری، یک آبادی، یک شخصی به خاطر آن ناعدالتی و رنجی که به دیگران دارد میدهد اگر نابود میشد کسی باقی نمیماند و در کنار این انسانها، حیوانات هم زندگی میکنند، انسان و حیوان از این دنیا برچیده میشدند و میرفتند پس این گزینه را انتظار نداشته باشید، خدا وقت داده، به انسانها اختیار داده و مجازات آنها را به تأخیر انداخته «وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ» مجازات را برای اینجا نگذاشته تا زمانی که زنده هستند و وقت دارند میتوانند هر ظلم و ستمی بکنند همانطوری که میتوانند هر خوبی بکنند، خدا آنها را به تأخیر انداخته این بازخواست و مجازات، و آنها را به عقوبتشان رساندن برای جای دیگر گذاشته، تا عمرشان هست خدا آنها را به تأخیر میاندازد ولی وقتی که عمرشان به اتمام رسید «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ» پایان عمرشان که رسید حالا آنجا دیگر نه یک لحظه به جلو میافتند نه به عقب، آنجا دیگر باید از اینجا بروند بمیرند و برای سرنوشتشان بروند.
«وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَىٰ ۖ لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ»(نحل/۶۲)
و برای الله قرار میدهند آنچه که خودشان خوششان نمیآید، و زبانهایشان دروغ را توصیف میکند، (دروغ را میبافد) که برای آنها پاداشهای خوبی است، شکی نیست که برایشان آتش است و آنها در آن آتش پیشگام هستند و در آنجا رها میشوند.
حالا آنها اینجور قضاوت میکنند که خدا دختر دارد «وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ» چیزی که خودشان (که البته از روی جاهلیتشان، جهل و نفهمیشان) از دختر خوششان نمیآید «مَا يَكْرَهُونَ» خودشان بدشان از دختر میآید ولی همانها را برای خدا قرار میدهند، خرافهپرستی راه میاندازند و باورهای شرک و کفر میبافند و به خورد مردم میدهند این را برای خدا قرار میدهند، «وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ» ولی از آنور با زبان خیلی ادعا میکنند، زبانهایشان خیلی واضح، آشکارا دروغ میگوید که «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى» خیلی کار خوبی دارند میکنند، دین همین! خدا از همین خوشش میآید و هر کس این کار انجام بدهد آخر و عاقبت خوبی دارد، «أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى» پاداش خوبی جایگاه خوبی نصیبش میشود. این میشود: فرهنگ، تمدن، پیشرفت، در دنیا دینداری و در آخرت هم رضای خدا و بهشت و خشنودی و خوشبختی؛ اینجوری آشکارا زبانهایشان دروغ میگوید، این چیزها را میبافد، ولی واقعیت چیست؟ «لاَ جَرَمَ» واقعیت این است شکی نیست صد در صد اینجوری است که «أَنَّ لَهُمُ النَّارَ» سرنوشت آنها آتش است در این شکی نیست، :وَأَنَّهُم مُّفْرَطُونَ» و آنها رها میشوند، «مُّفْرَط» کسی که یک جایی انداخته شود و رها بشود، میروند در آتش و در همانجا رها میشوند، دیگر هیچ کس نیست که به فکرشان باشد یا بخواهد کسی برای بار بعدی سراغشان برود و بیرونشان بیاورد، آنجا برای همیشه رها میشوند و معنای دیگر «مُّفْرَطُون» که پیشاپیش دیگران آنها به سمت آتش میروند، «مُفْرَط» یک چیزی که در آن زیادهروی میشود و آنها که آتش دارند زودتر از همه و بیشتر از همه به سمت آتش کشیده میشوند، پیشاپیش همگی در عذاب آتش هستند و البته قرائت دیگر «مُّفْرِطُون» آنها کسانی هستند که در آن گناهانشان زیادهروی میکنند. «مُّفْرِطُون» نگاهش به خود آن آدمها است، (اسم فاعل است) آنهایی که در ظلم و تبعیض و شرک و کفر و جهل زیادهروی میکنند، آنها اینجوری هستند نه که با زبانشان دارند ادعا میکنند و دروغ میگویند و «مُّفْرَطُون» نگاهش به عاقبت آن شخص است، باز از اختلاف قرائات که دو زاویهی مهم دارد معنایش را به ذهن خواننده القا میکند، در مرور مکرّر قرآن آدم به این چیزها میرسد و متوجه میشود.
«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»(نحل/۶۳)
قسم به الله که ما فرستادیم به سوی امتهای قبل از تو، اما شیطان اعمالشان را برایشان زینت داد، پس او امروز یار و یاورشان است و برای آنها عذاب دردآور است.
حالا آنها واقعاً آنجور دخترها را میکشتند؟! چندین هزار دختر، امروزه چندین میلیون دختر، این همه قتل، این همه ظلم، بیرحمی، چه شد که آنها آن همه ظلم کردند، این همه دخترها را، زنها را نابودشان کردند، چرا اینقدر ظلم کردند؟ «تَاللَّهِ» فکر نکنید که خدا کم گذاشته، قسم به الله که ما به امتها برای آن ملتها فرستادیم، ما خیلی پیغمبر قبل تو فرستادیم اما آنها حرف پیغمبر را گوش ندادند، شیطان آمد آن اعمالشان را، دخترکشی، شرک، جهل، کفر برایشان زینت داد، برای خودشان فلسفهبافی کردند، در موردش کتابها نوشتند، سخنرانیها کردند، فلسفهها بافتند، چیزهایی تراشیدند و آن را (آن کارها را) اوج اخلاص، اوج دینداری، شجاعت، شهامت معرفی کردند و شیطان اینجوری کارشان را برایشان مزین کرد، آنها به کارهایشان افتخار میکردند و امروز هم تا همین امروز هم شیطان ولیِ آنها است، دوست و یار و یاورشان است و امروز هم که دخترکشی میکنند، ظلم و جهل و کفر و شرک و اینها انجام میدهند همین امروز هم هنوز که هنوز است شیطان دوست و ولی ایشان است، حرف خدا را گوش ندادند که اینجوری شدند، دنیا را به این سمت کشاندند، «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» و برایشان عذاب دردآور است زجرآور است که چرا حرف پیغمبر را نپذیرفتند و به سمت اینها رفتند.
«وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ ۙ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»(نحل/۶۴)
و ما بر تو کتاب را نازل نکردیم مگر که برای آنها روشن و واضح کنیم در آن مسائلی که در آن اختلاف دارند و سراسر هدایتگری باشد و رحمتی برای قومی که ایمان دارند.
امروزه هم اگر شیطان دارد آنها را بازی میدهد، آنها را به سمت ظلم و ناعدالتی میکشاند و هدایت خدا را رها کردند، در این قرن شما در این زمانهی شما، زمانهی شما هم میفرماید که: «ما این کتاب را نازل کردیم که شما روشن شوید.» که شما اینجوری نگاه به زن نداشته باشید، از هیچ کس سوءاستفاده نکنید، ظلم نکنید، تبعیض نداشته باشید، ما بر تو این کتاب را نازل کردیم تا تو هم برایشان توضیح بدهی، روشن بیان بکنی همان چیزهایی که در آن اختلاف دارند، با فکر خودشان تصور میکنند که کار درستی است، کسانی دیگر برایشان کارهایشان را زیبا جلوه میدهند، با هم اختلاف نظر دارند، مباحثه میکنند و از آن منطق این کشور و یونان و جاهای دیگر و فلسفهی فلان جا و این چیزهای علمی با هم مباحثه و مناظره میکنند و نمیفهمند کدام مسیر درست است؟ کدام حرف حق است؟ میفرماید: «ما این کتاب را نازل کردیم که تو برایشان روشن بکنی در آن مسائلی که برایشان اختلاف پیش میآید در مسیر درست حقیقت تو برایشان روشن بکنی.» و کتاب فرستادیم که برایشان هدایتگری شود، درست بتوانند تصمیم بگیرند، راه درست در رفتار با دیگران، با خدا، با عدالت، با دختر، راه درست زندگی برایشان رهنمود باشد، «هُدًى» راه درست برایشان واضح باشد، «وَرَحْمَةً» و آن راه درست بر اساس رحمت به همان دخترها، به همان زنها، به دیگران بر اساس رحمت و دلرحمی و دوست داشتن برایشان این قرآن آن راه را برایشان ترسیم میکند البته برای قومی که به این قرآن ایمان دارند.