سوره فاتحه + مقدمه
صفحه 1 / جز 1 / آیات 7
سوره بقره
صفحه 2 الی 49 / جزء 1 و 3 / آیات 286
سوره آل عمران
صفحه 50 الی 76 / جزء 3 و 4 / آیات 200
سوره نساء
صفحه 77 الی 106 / جزء 4 و 6 / آیات 176
سوره مائده
صفحه ۱۰۶ الی 127 / جزء ۶ و 7 / آیات 120
سوره انعام
صفحه 128 الی 150 / جزء 7 و 8 / آیات 165
سوره اعراف
صفحه 151 الی 176 / جزء 8 و 9 / آیات 206
سوره انفال
صفحه 177 الی 186 / جزء 9 و 10 / آیات 75
سوره توبه
صفحه 187 الی 207 / جزء 10 و 11 / آیات 129
سوره یونس
صفحه 208 الی 221 / جزء 11 / آیات 109
سوره هود
صفحه 221 الی 235 / جزء 11 و 12 / آیات 123
سوره یوسف
صفحه 235 الی 248 / جزء 12 و 13 / آیات 111
سوره رعد
صفحه 249 الی 254 / جزء 13 / آیات 43
سوره ابراهیم
صفحه 255 الی 261 / جزء 13 / آیات 52
سوره حجر
صفحه 262 الی 267 / جزء 14 / آیات 99
سوره نحل
صفحه 267 الی 281 / جزء 14 / آیات 128
سوره اسراء
صفحه 282 الی 293 / جزء 15 / آیات 111
سوره کهف
صفحه 293 الی 304 / جزء 15 و 16 / آیات 110
سوره مریم
صفحه 305 الی 312 / جزء 16 / آیات 98
سوره طه
صفحه 312 الی 321 / جزء 16 / آیات 135
سوره انبیاء
صفحه 322 الی 331 / جزء 17 / آیات 112
سوره حج
صفحه 332 الی 341 / جزء 17 / آیات 78
سوره مؤمنون
صفحه 342 الی 349 / جزء 18 / آیات 118
سوره نور
صفحه 350 الی 359 / جزء 18 / آیات 64
سوره فرقان
صفحه 359 الی 366 / جزء 18 و 19 / آیات 77
سوره شعراء
صفحه 367 الی 376 / جزء 19 / آیات 227
سوره نمل
صفحه 377 الی 385 / جزء 19 و 20 / آیات 93
سوره قصص
صفحه 385 الی 396 / جزء 20 / آیات 88
سوره عنکبوت
صفحه 396 الی 404 / جزء 20 و 21 / آیات 69
سوره روم
صفحه 404 الی 410 / جزء 21 / آیات 60
سوره لقمان
صفحه 411 الی 414 / جزء 21 / آیات 34
سوره سجده
صفحه 415 الی 418 / جزء 21 / آیات 30
سوره احزاب
صفحه 418 الی 427 / جزء 21 و 22 / آیات 73
سوره سبا
صفحه 428 الی 434 / جزء 22 / آیات 54
سوره فاطر
صفحه 434 الی 440 / جزء 22 / آیات 45
سوره یس
صفحه 440 الی 445 / جزء 22 و 23 / آیات 83
سوره صافات
صفحه 446 الی 452 / جزء 23 / آیات 182
سوره ص
صفحه 453 الی 458 / جزء 23 / آیات 88
سوره زمر
صفحه 458 الی 467 / جزء 23 و 24 / آیات 75
سوره غافر
صفحه 467 الی 476 / جزء 24 / آیات 85
سوره فصلت
صفحه 477 الی 482 / جزء 24 و 25 / آیات 54
سوره شوری
صفحه 483 الی 489 / جزء 25 / آیات 53
سوره زخرف
صفحه 489 الی 495 / جزء 25 / آیات 89
سوره دخان
صفحه 496 الی 498 / جزء 25 / آیات 59
سوره جاثیه
صفحه 499 الی 502 / جزء 25 و 26 / آیات 37
سوره احقاف
صفحه 502 الی 506 / جزء 26 / آیات 29
سوره محمد
صفحه 507 الی 510 / جزء 26 / آیات 38
سوره فتح
صفحه 511 الی 515 / جزء 26 / آیات 29
سوره حجرات
صفحه 515 الی 517 / جزء 26 / آیات 18
سوره ق
صفحه518 الی 520 / جزء 26 / آیات 45
سوره ذاریات
صفحه 520 الی 523 / جزء 26 و 27 / آیات 60
سوره طور
صفحه 523 الی 525 / جزء 27 / آیات 49
سوره نجم
صفحه 526 الی 528 / جزء 27 / آیات 62
سوره قمر
صفحه 528 الی 531 / جزء 27 / آیات 55
سوره رحمن
صفحه 531 الی 534 / جزء 27 / آیات 78
سوره واقعه
صفحه 534 الی 537 / جزء 27 / آیات 29
سوره حدید
صفحه 537 الی 541 / جزء 27 / آیات 29
سوره مجادله
صفحه 542 الی 545 / جزء 28 / آیات 28
سوره حشر
صفحه 545 الی 548 / جزء 28 / آیات 24
سوره ممتحنه
صفحه 549 الی 551 / جزء 28 / آیات 13
سوره صف
صفحه 551 الی 552 / جزء 28 / آیات 14
سوره جمعه
صفحه 553 الی 554 / جزء 28 / آیات 11
سوره منافقون
صفحه 554 الی 555 / جزء 28 / آیات 11
سوره تغابن
صفحه 556 الی 557 / جزء 28 / آیات 18
سوره طلاق
صفحه 558 الی 559 / جزء 28 / آیات 12
سوره تحریم
صفحه 560 الی 561 / جزء 28 / آیات 12
سوره ملک
صفحه 562 الی 564 / جزء 28 / آیات 30
سوره قلم
صفحه 564 الی 566 / جزء 29 / آیات 52
سوره حاقه
صفحه 566 الی 568 / جزء 29 / آیات 52
سوره معارج
صفحه 568 الی 570 / جزء 29 / آیات 44
سوره نوح
صفحه 570 الی 571 / جزء 29 / آیات 52
سوره جن
صفحه 572 الی 573 / جزء 29 / آیات 28
سوره مزمل
صفحه 574 الی 575 / جزء 29 / آیات 20
سوره مدثر
صفحه 575 الی 577 / جزء 29 / آیات 56
سوره قیامت
صفحه 577 الی 578 / جزء 29 / آیات 40
سوره انسان
صفحه 578 الی 580 / جزء 29 / آیات 31
سوره مرسلات
صفحه 580 الی 581 / جزء 29 / آیات 50
سوره نباء
صفحه 582 الی 583 / جزء 30 / آیات 40
سوره نازعات
صفحه 583 الی 584 / جزء 30 / آیات 46
سوره عبس
صفحه 585 / جزء 30 / آیات 42
سوره تکویر
صفحه 586 / جزء 30 / آیات 29
سوره انفطار
صفحه 587 / جزء 30 / آیات 19
سوره مطففین
صفحه 587 الی 589 / جزء 30 / آیات 36
سوره انشقاق
صفحه 589 / جزء 30 / آیات 25
سوره بروج
صفحه 590 / جزء 30 / آیات 22
سوره طارق
صفحه 591 الی 591 / جزء 30 / آیات 17
سوره اعلی
صفحه 591 الی 592 / جزء 30 / آیات 19
سوره غاشیه
صفحه 592 / جزء 30 / آیات 25
سوره فجر
صفحه 593 الی 594 / جزء 30 / آیات 30
سوره بلد
صفحه 594 / جزء 30 / آیات 20
سوره شمس
صفحه 595 / جزء 30 / آیات 15
سوره لیل
صفحه 595 الی 596 / جزء 30 / آیات 21
سوره ضحی
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 11
سوره شرح
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 8
سوره تین
صفحه 597 / جزء 30 / آیات 8
سوره علق
صفحه 597 / سوره علق / جزء 30 / آیات 19
سوره قدر
صفحه 598 / سوره قدر /جزء 30 / آیات 25
سوره بینه
صفحه 598 / سوره بینه/ جزء 30 / آیات 8
سوره زلزله
صفحه 599 / سوره زلزله/ جزء 30 / آیات 8
سوره عادیات
صفحه 599 / سوره عادیات/ جزء 30 / آیات 9
سوره قارعه
صفحه ۶۰۰ / قارعه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۱۱
سوره تکاثر
صفحه ۶۰۰ / تکاثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی 8
سوره عصر
صفحه ۶۰۱ / عصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره همزه
صفحه ۶۰۱ / همزه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۹
سوره فیل
صفحه ۶۰۱ / فیل / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره قریش
صفحه ۶۰۲ / قریش / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴
سوره ماعون
صفحه ۶۰۲ / ماعون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۷
سوره کوثر
صفحه ۶۰۲ / کوثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره کافرون
صفحه ۶۰۳ / کافرون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶
سوره نصر
صفحه ۶۰۳ / نصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره مسد
صفحه ۶۰۳ / مسد / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره اخلاص
صفحه ۶۰۴ / اخلاص / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴
سوره فلق
صفحه ۶۰۴ / فلق / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره ناس
صفحه ۶۰۴ / ناس / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶
هنوز پرسشی پرسیده نشده
اولین کسی باشید که سؤال خود را مطرح می کنید! در مرحله بعدی می توانید جزئیات را اضافه کنید.
یک پرسش جدید بپرسید
افزودن پاسخ
دانلود فایل تصویری دانلود فایل صوتی پرسش و پاسخ صفحه
تلاوت این صفحه:
سوره حجر صفحه ۲۶۲
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ»
به نام الله، که رحمتش فراوان است، و در بخشش رحمتش، بیدریغ
« الر ۚ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُبِينٍ» (حجر/۱)
الف، لام، را، آن آیات کتاب است و قرآنی روشنگر
سوره مبارکه حجر، که البته فقط همین یکبار در قرآن تکرار شده کلمه حجر، و همین نام هم بر سوره گذاشته شده و انشاءالله به آیهای که کلمه حجر در آن میآید، میرسیم و صحبت از قوم ثمود دارد و چرا آنجا به آن حجر گفتند، توضیح لازم آنجا بیان میشود. باز هم به مثل سورههای قبل با حروف مقطعه شروع میشود. و چند داستان از داستانهای پیامبران باز در همین سوره تکرار میشود. و البته حروف مقطعه برای تمام انسانها یک نامهای آشنا هستند؛ چون همه انسانها با حروف، جملهبندی میکنند، کلمات میسازند و صحبت میکنند، این قرآن هم از همین حروف تشکیل شده، به مثل مثلاً برنامههای کامپیوتری، برنامههای دقیق برنامه نویسی که مثلاً از صفر و یک تشکیل میشود، چیز سختی نیست، چیز پیچیدهای نیست، ولی یک سری چیزهای پیچیده از آن در میآید، تولید میشود. این حروف، حروف پیچیدهای نیست، «الف، لام، را» همین حروف است، ولی این کتاب عمیق و عظیم از آن در میآید و بیان میکند که این آیات کتاب است و همچنین قرآن روشنگر است. کتاب، زمانی که این آیات نازل میشده باید تصور کنیم، موقع نزول آیات یک چیز خواندنی فقط بوده، اصلاً کتابی نبوده، الان جبرئیل از جانب الله میآید برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آیاتی را که همین سوره مبارکه حجر باشد، میخواند و پیامبر هم میشنود. یک خواندن هست و یک شنیدن! منتها میفرماید این آیاتِ کتاب هست؛ یعنی دارد خط میدهد که این خواندنیها، اینها قرار است به یک کتاب تبدیل شود و الله اراده کرد که این کلامش، تبدیل به کتاب شود و یک اثری از الله در این جهان باقی بماند، اثری به نام کتاب، و کتاب واقعی و اصلی: «الْكِتَابِ»، و همچنین علاوه بر این کتاب، که الله میخواهد این اثرش را بر کل عالم در کل این کره زمین به جای بگذارد. این کتاب قرآن هم هست؛ یعنی اسمش قرآن است و دائماً باید تلاوت شود، قرائت شود. و این قرآن تکلیف همه چیز را مشخص میکند؛ یعنی اگر میخواهی بفهمی که حقیقت چیست و باطل چیست و مرز بین اینها چیست، این کتاب است که حد و مرز همه چیز را مشخص میکند.
«رُبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ كَانُوا مُسْلِمِينَ» (حجر/۲)
چه بسا دوست میدارند کسانی که کافرند ای کاش مسلمان بودند.
باز یکبار در قرآن «رُبَمَا» تکرار شده و قرائتهای دیگر هم هست. «رُبَّمَا»: با تشدید با. میفرماید کسانی که کافرند، یعنی کسانی که سر لج و تعصب و اذیت و انکار دارند با این کتاب روشنگر، با این قرآن روشنگر، همان کسانی که در مبارزهای با این کتاب هستند، ولی خودشان، در درونشان، آرزو میکنند که ای کاش مسلمان بودند، و البته نه همیشه، «رُبَمَا» گاهگاهی، بعضی وقتها، یا خیلی وقتها، بستگی دارد، به شرایط و زمان و آن عصری که سایر مسلمانها دارند با آن کفار زندگی میکنند و به خیلی چیزهای دیگر مربوط است. و «رُبَمَا» و «رُبَّمَا»، حالا بیشتر بودنش و کمتر بودنش، یا آن دوست داشتن، خیلی زیاد دوست دارند یا اندک دوست دارند، باز هم به همین دو تا قرائت برمیگردد. حالا میفرماید آنهایی که کافرند دوست دارند، که ای کاش مسلمان بودند، مثلاً تصور کنید یک کافری که کل زندگیاش و حاصل زندگیاش فنا، بیمعنایی، بیارزشی و احساس زیادی بودن میشود و الان میخواهد اصلاً خودش را نابود کند، چند تا بچه بزرگ کرده ولی بچههایش ربطی به این ندارند، هر کسی پی زندگی خودش است و اصلاً خودشان را ملزم نمیدانند که کاری برای این پدر یا مادر پیرشان انجام بدهند و این پدر و مادر پیر مثلاً الان یا باید برود برای کشته شدن رضایت بدهد که با یک آمپولی خلاصش کنند و یا اینکه باید برود خانه سالمندان، و هیچکس نیست که بخواهد یک مقداری آنها را نگهداری کند، دلشان خوش باشد و از همه چیز مایوس شدند، حتی بچههایشان، و هیچ زور و قانونی، هیچی هم اینجا نیست که دستآویزش باشد؛ ولی از آنطرف، حکم خداست که پدر و مادران پیر باید مورد توجه و تفقّد فرزندان قرار بگیرند، نیروی ایمان، نیروی خدایی بالای سر فرزندان وجود دارد، قانون وجود دارد که آنها باید مواظبت کنند، و آن پدر و مادر پیر الان مثلاً همه چیز از دست دادند و هیچ حاصلی از زندگیشان به دست نیاوردند، ولی آن کس که مسلمان است چقدر زندگیشان مرتبتر و رو به راهتر است. و خیلی قضایای دیگر، وقتی کافران مقایسه میکنند سبک زندگی خودشان، سبک ارتباطات خودشان، با سبک زندگیای که از قرآن روشنگر در میآید، خیلی با همدیگر فرق دارد و چقدر آن یکی کار آمد است و چقدر مفیدتر است، آن لحظات و آن مواقع آرزو میکنند، که ای کاش مسلمان بودند.
«ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ ۖ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ» (حجر/۳)
آنها را رها کن که بخورند و لذت ببرند و آرزوها آنها را مشغول کند، پس بعداً خواهند فهمید.
حالا آنها میفهمند، یک سری جاهایی متوجه میشوند، که در این قرآن روشنگر مسائلی وجود دارد که به نفعشان است، به نفع زندگیشان و ارزشهایشان است؛ ولی به خاطر نگاه تحقیری که به این قرآن و به مسلمانها دارند و به خاطر یک سری منافع و مزایای مادی، شهوات، لذتهای آنی، حاضر نیستند عبور کنند، حاضر نیستند دست بکشند و به یک لذت پایدار برسند، به همین خاطر روی کفرشان اصرار دارند حالا اینها که اصرار دارند پس رهایشان کن که همین راه خودشان را ادامه بدهند، «ذَرْهُمْ»: آنها را رها کن، تا همینطور بخورند، تشخیصشان را که پشت سر انداختند، یک انسان با تشخیصش، با قوه ادراکش، وقتی که تشخیص حقیقت این دین را فهمید ولی آن را پشت سر انداخت، دیگر چیزی نمیماند، پس بگذار همینطور ادامه بدهند، بخورند، از این زندگیشان کیف و لذت ببرند: «وَيَتَمَتَّعُوا»، آن لذتهای زودگذر و آنها را مشغول کند، «يُلْهِهِمُ»: آنها را مشغول کند، سرگرم کند، «الْأَمَلُ»: یعنی آرزوها، خواستهها، یک سری چیزهایی که شخص بر روی آنها خیلی دل بسته که الان به آنها دسترسی پیدا میکند، بگذار مشغول آنها باشد، و بعداً در دراز مدت خواهند فهمید که چه ضرری کردهاند، چگونه زندگیشان را باختند، بعداً خواهند فهمید.
«وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا وَلَهَا كِتَابٌ مَعْلُومٌ» (حجر/۴)
و ما نابود نکردیم هیچ شهری را، مگر اینکه برای آن زمانیست مشخص!
حالا اینها دارند با وجود اینکه اقرار دارند، ولی همچنان بر مسیر کفر، اذیت، لجاجت و تکبرشان هستند. و همینطور بهخاطر منافع و لذات دنیا دارند پیش میروند که آنها را از دست ندهند: کیف و شهوت و قدرت و همهی اینها. الان دارند میروند، میچرخند. شما انتظار نداشته باشید به مجرد اینکه آنها این کارها را انجام دادند، بهزودی، فوراً، در آن واحد نابود بشوند، همچین انتظاری نداشته باشید. میفرماید که تمام شهرهایی که قبل آنها بودند، و آنها را ما نابودشان کردیم، تا یک زمان مشخصی فرصت داشتند. قانون خدا این است که فرصت بدهد به کافران!
«مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ» (حجر/۵)
سبقت نمیگیرد از هیچ امتی اجلش و نه هم به تاخیر میاندازد.
یعنی این، به نسبت امتهای گذشته هم صادق بوده که آنها مدت زمانی در آن کفرشان غوطهور شدند و زمان نابودیشان مشخص بود. آن زمان نابودیشان، حالا به فرد فردشان، که از این دنیا سفر ببندند و بروند، یا به صورت دستهجمعی، که یک سونامیای، یک زلزلهای، یک وبایی و عذابی بیاید و دسته جمعی نابود شوند. میفرماید که آن امتهایی که نابود شدند، و قرار هم هست که نابود شوند، آن زمانشان مشخص است. آن زمان مشخص «مَا تَسْبِقُ»: نه سبقت میگیرد که زودتر آنها را نابود کند، «وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ»: و نه هم به آنها مهلت بیشتر از زمانشان به آنها میدهد. یعنی این قوانین، همهاش دست خداست، پیش خداست، آنها زندگیشان را میکنند. خود خدا هم میفهمد که آخر عاقبتشان و سرنوشتشان را چطوری ببندد و از این دنیا آنها را ببرد.
«وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ» (حجر/۶)
و گفتند: ای آن کسی که بر او ذکر نازل شده! بدون شک، که تو دیوانهای.
همان کافران، که تازه گهگاهی هم اقرار میکنند که آن مسیر درستتر است، آنها بهتر از ما هستند، کارآمدتر هستند، با این وجود که میفهمند و الان به تمسخر میگویند: «وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ»: ای آن کسی که بر او ذکر نازل شده، یعنی قرآن نازل شده، یعنی تویی که ادعا داری، قرآن بر تو نازل شده «إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ» – «إِنَّ»: بهدرستی که، و «لَمَجْنُونٌ» – «لَ» هم دوباره، یعنی بهدرستی که، یعنی صددرصد، تو دیوانهای. اصلاً ما تو را نمیتوانیم به عنوان یک انسان عاقل بپذیریم که به حرفهایت گوش بدهیم، که خدا با تو حرف زده باشد و تو واقعاً پیغمبری، ما با تو مشکل داریم، تو پیش ما هیچ شخصیتی نداری، که ما بخواهیم به تو اقرار کنیم و از تو بشنویم. تو دیوانهای، تو سراپا دیوانهای، شکی هم در آن نداریم که تو دیوانهای. این کافران، این لج و تعصب
«لَوْ مَا تَأْتِينَا بِالْمَلَائِكَةِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ» (حجر/۷)
چرا برای ما ملائکه را نمیآوری، اگر تو واقعاً از راستگویان هستی؟
حالا وقتی میگویند دیوانهای و انکار میکنند، به او ایمان نمیآورند، اگر اینطوری به همین صراحت بگویند که خوب نیست، مردم میشنوند، مردم عقل دارند، مردم فکر دارند، برای اینکه شخصیت خودشون هم خراب نشود که به یک همچین انسان شریفی دارند دیوانه میگویند، چون همهی مردم این را میشناسند که چقدر انسان درستکاری است، انسان امینی است، وقتی میگویند تو دیوانهای، حالا باید توجیه هم کنند که خودشان زیر سوال نروند و به همین خاطر یک دستاویزی را اینجا عنوان میکنند، که تو چرا برای ما ملائکه نمیآوری؟ اگر تو واقعاً راست میگویی، اگر واقعاً ذکر بر تو نازل شده، چرا ملائکه برای ما نمیآوری که ما باور کنیم؟ یعنی الان فقط دنبال یک بهانهای هستند که هم شخصیت خودشان خراب نشود و هم برای حرف خودشان، آن اتهامی که دارند میزنند، برای خودشان استدلالی هم داشته باشند.
«مَا نُنَزِّلُ الْمَلَائِكَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَا كَانُوا إِذًا مُنْظَرِينَ» (حجر/۸)
ما ملائکه را نازل نمیکنیم مگر به حق و در آن صورت، به آنها مهلت نخواهد داده شد.
حالا آنها میگویند چرا ملائکه نمیآوری؟ یک بهانه! چون قرار هست که ایمان نیاورند، و این پیغمبر را نپذیرند؛ ولی یک سری انگیزههای پنهان دارند، آن انگیزههایشان را دارند مخفی میکنند، یک چیزی را ظاهر میکنند، این بهانه را که، ملائکه چرا نمیآید؟ حالا میفرماید که، ملائکه که همینطوری روی زمین نمیآید. اینها قانون دارند، اینها به حرف شما نیست که خدا بخواهد نظم را بههم بزند، برای اینکه شما هر بار یک بهانهای را بجویید. میفرماید ما ملائکه را همینطوری روی زمین نمیآوریم، آنها در آسمان هستند، آنها هزار مأموریت دارند، ما وقتی که ملائکه نازل میکنیم، به یک هدفی نازلشان میکنیم، به یک کاری، به یک رسالتی آنها را نازل میکنیم. همینطوری به خاطر حرف شماها که ما آنها را به زمین نمیآوریم و اگر هم به خاطر حرف شما بیاوریمشان، که در آن صورت «وَمَا كَانُوا إِذًا مُنْظَرِينَ»: به آنها مهلت داده نمیشود، دیگر باید ایمان بیاورند، دیگر اختیاری در کار نیست. و اگر ایمان نیاوردند، مساوی است با نابود شدنشان. ملائکه که به همین سادگی نیست که چرا نمیآید و بعد حالا بیاید! اشکال ندارد که! خیلی اشکال دارد! همینطوری نمیآیند و اگر آمدند، عمر آنها تمام است، اگر باز بهانه دیگر آوردند و ایمان نیاوردند. و قرار نیست که خدا به مجرد اینکه آنها یک حرفی بزنند اختیار را از آنها بگیرد و آنها را از این دنیا ببرد.
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» (حجر/۹)
بدون شک که ما ذکر را نازل کردهایم و بدون شک که ما برای آن حافظیم و نگهبانیم.
حالا آنجا کافران گفتند که ای کسی که این ذکر بر او نازل شده! آنها به تمسخر گفتند؛ ولی اینجا الله حقیقت را میگوید، آره، شما به تمسخر میگویید، ولی واقعیت همین است که ما ذکر را بر همین شخص نازل کردیم. ما نازلش کردیم. کار ماست، این قرآن را بر این شخص مبارک نازلش کردیم: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ»، کار ما خودمان است، بله، «وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»: و ما هم محافظش هستیم. شما دیوانه بگویید، شما هر بهانهای که بیارید جلوی این قرآن را نخواهید گرفت و قدرتش را ندارید که جلو نزول این قرآن یا پایدار بودن این قرآن در زمین را بگیرید. ما خودمان از آن محافظت میکنیم. و مسئولیت محافظت از قرآن از ما انسانها برداشته شده و خدا به هیچکس واگذار نکرده که این حس محافظت از قرآن داشته باشد. به ما فقط واگذار کرده که قرآن رو یاد بگیرید؛ به آن عمل کنید، دیگر هیچ مأموریت و مسئولیت دیگری به ما نداده به نسبت قرآن و مسئولیت حفظ قرآن، الله خودش بر عهده گرفته و به بهترین شکل هم تا حالا انجام داده و تا قیامت هم انجام خواهد داد.
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ فِي شِيَعِ الْأَوَّلِينَ» (حجر/۱۰)
و قطعاً ما فرستادیم قبل از تو، در گروههای گذشتگان.
تو ای پیامبر! اینطوری با تو تعامل میکنند، با تأسف که به تو دیوانه میگویند و اینطوری تو را مورد تمسخر و استهزاء قرار میدهند. میفرماید تو اولینش نیستی، ما قبل از تو هم خیلی پیغمبران را در گروههای گذشتگان فرستادیم، «شِيَع»: یعنی گروهها، و «الْأَوَّلِينَ»: گذشتگان، در گروههای گذشته ما پیغمبران زیاد فرستادیم.
«وَمَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ» (حجر/۱۱)
و نیامدند سراغ آنها هیچ پیغمبری مگر اینکه آنها به او استهزا نمودند.
پیغمبران قبل از تو هم وقتی که پیش قومشان رفتند آنها را تذکر دادند، آنها را به خدا هدایت دادند، به سوی خدا راهنمایی کردند، آنها هم از آن پیامبران مسخره کردند و این القاب زشت را به آنها نسبت دادند که بلکه شخصیتشان را تخریب کنند. آن پیغمبرها هم ازشان مسخره شد؛ پس تو اولینش نیستی، جد تو ابراهیم، جد تو اسماعیل، پیامبر نوح، سایر پیامبران، از آنها مسخره شد، اذیت شدند، و تو خودت را نگران نکن، خودت را ناراحت نکن.
«كَذَٰلِكَ نَسْلُكُهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ» (حجر/۱۲)
ما اینچنین، آن را داخل میکنیم در دلهای مجرمان.
آنها خوب میدانند که قرآن حقیقت است و گذشتگان هم که با پیامبرانشان اینطور، بد تعامل میکردند هم میدانستند که این پیامبر حق است، پس آنها حقیقت را درک میکنند. همین قرآن میفرماید: «كَذَٰلِكَ نَسْلُكُهُ»- «نَسْلُكُهُ»: یعنی آن را داخل میکنیم، فرو میبریم، آن قرآن را «فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ»: در دل انسانهای مجرم، یعنی ما کاری میکنیم که آنها بفهمند که این حقیقت است. آیه دوم بیان فرمود که آنقدر میفهمند این کافران، که حتی گاهگاهی آرزو میکنند ای کاش آن دین را پذیرفته بودند و مسلمان بودند. چقدر زندگیشان عوض میشد، زندگیشان با معنا میشد، اینطوری قرآن تو دلشون نفوذ میکند، رسوخ میکند، به آن حقیقت میرسند. میفرماید: ما این کار را میکنیم، کاری میکنیم که قرآن داخل دلشان برود، ولی از یک سری چیزهایی، که همان خوردن، «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا…» (حجر/۳) آن آرزوها، آن اختلاسها، پولها، ثروتها، شهوتها، قدرتها، آن یک سری چیزها، باعث میشود که قرآنی که در دلشان رفته، آن را از دلشان به زور بکنند و دورش بیندازند، دین را نپذیرند. ولی ما برای خودشان هم اثبات میکنیم که شما به این قرآن واقفید، اعتراف دارید که حقیقت است.
«لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ ۖ وَقَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ» (حجر/۱۳)
به آن ایمان نمیآورند در حالی که راه و روش گذشتگان هم گذشته است.
اینها ایمان نمیآورند، این امت، حالا آن زمان که قرآن تازه نازل شده بود، یا این زمان که ما داریم زندگی میکنیم و یا بعد از ما، کسانی که با این قرآن مشکل پیدا میکنند بعد از درک و فهم حقیقت قرآن، میفرماید: آنها با وجود اینکه میفهمند ولی به آن ایمان نمیآورند؛ چون اگر این قرآن را بپذیرند باید از یک سری منافع و لذات زودگذر دنیا دست بکشند، نمیپذیرندش، «لَا يُؤْمِنُونَ بِه»: آنرا تصدیق نمیکنند، و البته نه فقط اینها، «وَقَدْ خَلَتْ» – «خَلَتْ»: یعنی گذشته است، در تاریخ ما نمونههای فراوان داریم، گذشته، قبلاً «سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ»: راه و روش آن گذشتگان، آن کافرانی که در قرنهای قبل بودند، آنها هم حاضر نشدند یک سری مزایا و منافعشان را به خاطر حقیقت از دست بدهند، این را هم تجربه ثابت کرده است.
«وَلَوْ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ» (حجر/۱۴)
و اگر ما بر آنها باز کنیم دری از آسمان را، پس آنها در روز روشن در آن بالا بروند.
حالا آنها بهانه میآوردند که اگر واقعاً تو پیغمبری، چرا ملائکه نمیآید. ملائکه بیاید ایمان نمیآورند که هیچ، تازه، میفرماید که اگر ما یک دری از آسمان باز کنیم، «فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَابًا مِنَ السَّمَاءِ»: ما دری از آسمان برایشان باز کنیم. بعد «فَظَلُّوا»: یعنی در روز روشن، شروع کنند همینطوری پایشان از روی زمین بلند شود، بروند بالا، بالا، بالا، راست، راست، همینطور بالا بروند؛ یعنی کاری کنیم که اینها این قدرت را پیدا کنند که بروند بالا، مستقیم در آسمان، هفت طبقه آسمان هم بگذرند، «فِيهِ يَعْرُجُونَ»: همینطور بالا بروند، که اصلاً ملائکه را ببینند! نه فقط یک ملائکه اینجا با پیغمبر نازل شود، اصلاً هزاران ملائکه را در آسمانها با چشمهایشان ببینند! اصلاً عرش خدا را ببینند! اصلاً ملکوت آسمانها رو ببینند! با چشمهایشان تمام این حقیقتها رو ببینند؛
«لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ» (حجر/۱۵)
قطعاً، (شک نکنید) که خواهند گفت: بدون شک که ما چشمهایمان بسته شده، (چشمبندی شدیم) بلکه ما قومی هستیم که جادو شدیم!
با صراحت همه چیز را با دو تا چشمهای خودشان ببینند. باز هم میفرماید که آنها میگویند، ما را اصلاً هیپنوتیزم کردند، ما را چشمبندی کردند، «سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا»: دیگر این چشمهای ما حقیقت را نمیبیند، ما چشمبندی شدیم، این چیست؟ اینها دارند زیر چشم ما میآورند، اصلاً ما روی زمینیم، اصلاً اینها الکی است، اینها همهاش فقط طوری کردهاند، اصلاً ما جادو شدهایم، «بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ»: ما را جادو کردهاند، طلسمممان کردند که ما این چیزها زیر چشممان بیاید، اصلاً اینها وجود ندارد، اصلاً اینها همهاش دروغ است. یعنی چنان آنها حقیقت را نمیخواهند بپذیرند، و با این قرآن روشنگر مشکل دارند، که اگر همه چیز را با چشمهایشان ببینند، باز هم آن را تایید نمیکنند و به آن اعتراف نمیکنند! این از عملکرد کافران در این دنیا، تا اینجای صفحه، از این قرآن روشنگر، و از این کتاب صحبت کرد، و دیگر در صفحهی بعدی، طور دیگر و از زاویهی دیگر، با آنها صحبت میکند.