سوره فاتحه + مقدمه
صفحه 1 / جز 1 / آیات 7
سوره بقره
صفحه 2 الی 49 / جزء 1 و 3 / آیات 286
سوره آل عمران
صفحه 50 الی 76 / جزء 3 و 4 / آیات 200
سوره نساء
صفحه 77 الی 106 / جزء 4 و 6 / آیات 176
سوره مائده
صفحه ۱۰۶ الی 127 / جزء ۶ و 7 / آیات 120
سوره انعام
صفحه 128 الی 150 / جزء 7 و 8 / آیات 165
سوره اعراف
صفحه 151 الی 176 / جزء 8 و 9 / آیات 206
سوره انفال
صفحه 177 الی 186 / جزء 9 و 10 / آیات 75
سوره توبه
صفحه 187 الی 207 / جزء 10 و 11 / آیات 129
سوره یونس
صفحه 208 الی 221 / جزء 11 / آیات 109
سوره هود
صفحه 221 الی 235 / جزء 11 و 12 / آیات 123
سوره یوسف
صفحه 235 الی 248 / جزء 12 و 13 / آیات 111
سوره رعد
صفحه 249 الی 254 / جزء 13 / آیات 43
سوره ابراهیم
صفحه 255 الی 261 / جزء 13 / آیات 52
سوره حجر
صفحه 262 الی 267 / جزء 14 / آیات 99
سوره نحل
صفحه 267 الی 281 / جزء 14 / آیات 128
سوره اسراء
صفحه 282 الی 293 / جزء 15 / آیات 111
سوره کهف
صفحه 293 الی 304 / جزء 15 و 16 / آیات 110
سوره مریم
صفحه 305 الی 312 / جزء 16 / آیات 98
سوره طه
صفحه 312 الی 321 / جزء 16 / آیات 135
سوره انبیاء
صفحه 322 الی 331 / جزء 17 / آیات 112
سوره حج
صفحه 332 الی 341 / جزء 17 / آیات 78
سوره مؤمنون
صفحه 342 الی 349 / جزء 18 / آیات 118
سوره نور
صفحه 350 الی 359 / جزء 18 / آیات 64
سوره فرقان
صفحه 359 الی 366 / جزء 18 و 19 / آیات 77
سوره شعراء
صفحه 367 الی 376 / جزء 19 / آیات 227
سوره نمل
صفحه 377 الی 385 / جزء 19 و 20 / آیات 93
سوره قصص
صفحه 385 الی 396 / جزء 20 / آیات 88
سوره عنکبوت
صفحه 396 الی 404 / جزء 20 و 21 / آیات 69
سوره روم
صفحه 404 الی 410 / جزء 21 / آیات 60
سوره لقمان
صفحه 411 الی 414 / جزء 21 / آیات 34
سوره سجده
صفحه 415 الی 418 / جزء 21 / آیات 30
سوره احزاب
صفحه 418 الی 427 / جزء 21 و 22 / آیات 73
سوره سبا
صفحه 428 الی 434 / جزء 22 / آیات 54
سوره فاطر
صفحه 434 الی 440 / جزء 22 / آیات 45
سوره یس
صفحه 440 الی 445 / جزء 22 و 23 / آیات 83
سوره صافات
صفحه 446 الی 452 / جزء 23 / آیات 182
سوره ص
صفحه 453 الی 458 / جزء 23 / آیات 88
سوره زمر
صفحه 458 الی 467 / جزء 23 و 24 / آیات 75
سوره غافر
صفحه 467 الی 476 / جزء 24 / آیات 85
سوره فصلت
صفحه 477 الی 482 / جزء 24 و 25 / آیات 54
سوره شوری
صفحه 483 الی 489 / جزء 25 / آیات 53
سوره زخرف
صفحه 489 الی 495 / جزء 25 / آیات 89
سوره دخان
صفحه 496 الی 498 / جزء 25 / آیات 59
سوره جاثیه
صفحه 499 الی 502 / جزء 25 و 26 / آیات 37
سوره احقاف
صفحه 502 الی 506 / جزء 26 / آیات 29
سوره محمد
صفحه 507 الی 510 / جزء 26 / آیات 38
سوره فتح
صفحه 511 الی 515 / جزء 26 / آیات 29
سوره حجرات
صفحه 515 الی 517 / جزء 26 / آیات 18
سوره ق
صفحه518 الی 520 / جزء 26 / آیات 45
سوره ذاریات
صفحه 520 الی 523 / جزء 26 و 27 / آیات 60
سوره طور
صفحه 523 الی 525 / جزء 27 / آیات 49
سوره نجم
صفحه 526 الی 528 / جزء 27 / آیات 62
سوره قمر
صفحه 528 الی 531 / جزء 27 / آیات 55
سوره رحمن
صفحه 531 الی 534 / جزء 27 / آیات 78
سوره واقعه
صفحه 534 الی 537 / جزء 27 / آیات 29
سوره حدید
صفحه 537 الی 541 / جزء 27 / آیات 29
سوره مجادله
صفحه 542 الی 545 / جزء 28 / آیات 28
سوره حشر
صفحه 545 الی 548 / جزء 28 / آیات 24
سوره ممتحنه
صفحه 549 الی 551 / جزء 28 / آیات 13
سوره صف
صفحه 551 الی 552 / جزء 28 / آیات 14
سوره جمعه
صفحه 553 الی 554 / جزء 28 / آیات 11
سوره منافقون
صفحه 554 الی 555 / جزء 28 / آیات 11
سوره تغابن
صفحه 556 الی 557 / جزء 28 / آیات 18
سوره طلاق
صفحه 558 الی 559 / جزء 28 / آیات 12
سوره تحریم
صفحه 560 الی 561 / جزء 28 / آیات 12
سوره ملک
صفحه 562 الی 564 / جزء 28 / آیات 30
سوره قلم
صفحه 564 الی 566 / جزء 29 / آیات 52
سوره حاقه
صفحه 566 الی 568 / جزء 29 / آیات 52
سوره معارج
صفحه 568 الی 570 / جزء 29 / آیات 44
سوره نوح
صفحه 570 الی 571 / جزء 29 / آیات 52
سوره جن
صفحه 572 الی 573 / جزء 29 / آیات 28
سوره مزمل
صفحه 574 الی 575 / جزء 29 / آیات 20
سوره مدثر
صفحه 575 الی 577 / جزء 29 / آیات 56
سوره قیامت
صفحه 577 الی 578 / جزء 29 / آیات 40
سوره انسان
صفحه 578 الی 580 / جزء 29 / آیات 31
سوره مرسلات
صفحه 580 الی 581 / جزء 29 / آیات 50
سوره نباء
صفحه 582 الی 583 / جزء 30 / آیات 40
سوره نازعات
صفحه 583 الی 584 / جزء 30 / آیات 46
سوره عبس
صفحه 585 / جزء 30 / آیات 42
سوره تکویر
صفحه 586 / جزء 30 / آیات 29
سوره انفطار
صفحه 587 / جزء 30 / آیات 19
سوره مطففین
صفحه 587 الی 589 / جزء 30 / آیات 36
سوره انشقاق
صفحه 589 / جزء 30 / آیات 25
سوره بروج
صفحه 590 / جزء 30 / آیات 22
سوره طارق
صفحه 591 الی 591 / جزء 30 / آیات 17
سوره اعلی
صفحه 591 الی 592 / جزء 30 / آیات 19
سوره غاشیه
صفحه 592 / جزء 30 / آیات 25
سوره فجر
صفحه 593 الی 594 / جزء 30 / آیات 30
سوره بلد
صفحه 594 / جزء 30 / آیات 20
سوره شمس
صفحه 595 / جزء 30 / آیات 15
سوره لیل
صفحه 595 الی 596 / جزء 30 / آیات 21
سوره ضحی
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 11
سوره شرح
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 8
سوره تین
صفحه 597 / جزء 30 / آیات 8
سوره علق
صفحه 597 / سوره علق / جزء 30 / آیات 19
سوره قدر
صفحه 598 / سوره قدر /جزء 30 / آیات 25
سوره بینه
صفحه 598 / سوره بینه/ جزء 30 / آیات 8
سوره زلزله
صفحه 599 / سوره زلزله/ جزء 30 / آیات 8
سوره عادیات
صفحه 599 / سوره عادیات/ جزء 30 / آیات 9
سوره قارعه
صفحه ۶۰۰ / قارعه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۱۱
سوره تکاثر
صفحه ۶۰۰ / تکاثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی 8
سوره عصر
صفحه ۶۰۱ / عصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره همزه
صفحه ۶۰۱ / همزه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۹
سوره فیل
صفحه ۶۰۱ / فیل / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره قریش
صفحه ۶۰۲ / قریش / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴
سوره ماعون
صفحه ۶۰۲ / ماعون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۷
سوره کوثر
صفحه ۶۰۲ / کوثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره کافرون
صفحه ۶۰۳ / کافرون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶
سوره نصر
صفحه ۶۰۳ / نصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره مسد
صفحه ۶۰۳ / مسد / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره اخلاص
صفحه ۶۰۴ / اخلاص / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴
سوره فلق
صفحه ۶۰۴ / فلق / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره ناس
صفحه ۶۰۴ / ناس / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶
هنوز پرسشی پرسیده نشده
اولین کسی باشید که سؤال خود را مطرح می کنید! در مرحله بعدی می توانید جزئیات را اضافه کنید.
یک پرسش جدید بپرسید
افزودن پاسخ
دانلود فایل تصویری دانلود فایل صوتی پرسش و پاسخ صفحه
تلاوت این صفحه:
صفحه ۲۴۳
«قَالَ هَلْ آمَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلاَّ كَمَا أَمِنتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (یوسف/۶۴)
گفت: آیا به نسبت او به شما اعتماد کنم همانطوری که به نسبت برادرش قبلا به شما اعتماد کردم؟ پس الله بهترین حفظ کنندگان و او مهربانترین مهربانان است.
بعد از اینکه برادران یوسف برای گرفتن آذوقه رفتند چون به قحطی خورده بودند و آنجا با یک رفتار خوبی، استقبال خوبی با یوسف که در آنجا خزانهدار خوبی بود موقع برگشتن مواجه شدند گفت: که سری بعدی برادرتان را هم بیاورید. چون با هم خوش و بش کرده بودند از اوضاعشان خبر گرفته بود و گفت: که سری بعد حتماً برادرتان را بیاورید. و اگر نیاوردید دیگر پیش من نیایید. اصلاً هیچ سهمی پیش ما ندارید. و به پدرشان گفتند: که دیگر ما ممنوع شدهایم سهمی نداریم و باید برادرمان را ببریم. و ما از آن محافظت میکنیم حالا یعقوب علیه السلام میگوید: که من چهطوری به شما اعتماد کنم به مثل همان زمان که به شما اعتماد کردم یوسف را دستتان دادم. «فَاللّهُ خَيْرٌ حَافِظًا» ولی الله بهترین حفظ کنندگان است. چون آنجا گفتند: که ما آن را حفظش میکنیم از آن مواظبت میکنیم اینجا به آنها میگوید: که شما یعنی محافظت نمیتوانید بکنید همانطوری که از یوسف محافظت نکردید. الله است که بهترین محافظت کنندگان است. و به این شکل به خودش هم دلداری میدهد و میفرماید: «وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ». أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ است. از همه مهربانان مهربانتر است. رحمتش نسبت به همه چیز فراوان است و البته وقتی که کسی چیزی را میخواهد حفظ بکند، امانتداری کند، اول باید دلش برایش بسوزد. اگر دلش برایش سوخت آن چیزی که دستش دادند از آن محافظت میکند حالا یک آدم باشد، پرورش یک انسان باشد یا طفلی، پرورشگاه باشد، اگر دوستش دارد از آن محافظت میکند یک مسئولیتی باشد، یک مملکتی باشد، اگر دوست دارد از آن محافظت میکند و الا آن را نابود میکند. تلف میکند، هیچ ابایی هم ندارد.حالا دارد میگوید: که خدا حفظ میکند که ارحم الراحمین است شما که مهرورزی و مهربانی به نسبت یوسف نداشتید که حفظش نکردید. برای بنیامین هم که شما دوستش ندارید که بخواهید از این محافظت کنید.
«وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَا أَبَانَا مَا نَبْغِي هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا وَنَمِيرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ ذَلِكَ كَيْلٌ يَسِيرٌ» (یوسف/۶۵)
و زمانی که اسباب و وسایلشان را باز کردند دیدند که آن وسیلهشان به آنها برگشت خورده است. گفتند: ای پدر! دیگر چه میخواهید؟ این وسیلهی ما به ما برگشت داده شده است و ما برای خانواده خود خوراک میآوریم و برادرمان را حفظ میکنیم و یک بار شتر اضافه میگیریم، و دریافت کردن آن سهمیه هم، سهمیهی آسانی است.
دیدند که پدر، خوب با آنها مقابله کرد من به شما اعتماد ندارم اگر این هم دست شما بدهم شما مثل یوسف دوباره بلا سر من میآورید. و چون مقاومت پدر دیدند خب آنجا ساکت شدند و بعد وسایلشان را باز کردند دیدند که در لابلای آن خوراکی، که آوردند و وسایلشان، همان پولی که برده بودند به عنوان اینکه مبادله کالا به کالا کنند آن وسایل خودشان داخل بارشان وجود دارد. بعد گفتند: که ای پدر، دیگر ما چه میخواهیم. دیدی؟ آنجا عزیز مصر چه کرمی دارد دیگر ما چه میخواهیم این همه عزت، احترام، کرم و تازه این وسایل هم به ما برگردانیده «هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا» و ما با همین وسیلهای که داریم میرویم دوباره غذا میآوریم. «وَنَمِيرُ یعنی خوراک میآوریم. برای اهل مان، خانواده مان غذا تهیه میکنیم و از برادرمان هم محافظت میکنیم یعنی نه اینکه آن را دست ما بدهد یعنی دست ما که میدهی یعنی حتماً باید بدهی و ما از برادرمان محافظت میکنیم. یعنی دارند به شکلهای مختلف پدر را تحت فشار روحی قرار میدهند که بالاخره راضیاش کنند که بنیامین را بدهد. ما از برادرمان محافظت میکنیم. آنجا میرویم یک بار شتر بیشتر سهمیه میگیریم. «وَنَزْدَادُ كَيْلَ بَعِيرٍ» كَيْلَ یعنی: بار بَعِيرٍ. یعنی: شتر. و به دست آوردن این یک بار شتر خیلی آسان است آن جا که عزیز برای ما احترام دارد مهربان است ما را تحویل میگیرد بنیامین هم ببریم چقدر خوب میشود ما چقدر میتوانیم آذوقه بیاوریم.
«قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِي بِهِ إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ» (یوسف/۶۶)
گفت: من هرگز آن را با شما نخواهم فرستاد تا زمانی که از جانب الله برایم عهد و پیمان محکم بیاورید که صد در صد آن را به پیش من برمیگردانید. مگر اینکه مغلوب شوید، احاطه شوید. پس زمانی که آن عهد و پیمانشان را به پدرشان دادند گفت: که الله بر آنچه که ما میگوییم محافظ و مراقب است.
آنها داشتند چانه میزدند با همین ادبیات، ببین دیگر چه میخواهند و این حرفها، داشتند پدر را راضی میکردند، تشویقش میکردند که چیزی نیست. تو بنیامین را دست ما بده. فهمید که آنها حالا قصدشان برای گرفتن بنیامین خیلی جدی است گفت که اصلاً «لَنْ» من هرگز آن را دستتان نمیدهم تا زمانی که عهد و پیمان بدهید که او را بر میگردانید. چون خوب اگر ندهد قحطی است یعنی یک سری چیزهایی هم خود یعقوب علیه السلام دارد میفهمد که آنجا گفته شما دیگر نمیتوانید پیش ما بیایید سهم بگیرید و اگر همچنان روی موضع خودش پافشاری کند بنیامین را ندهد اینجا خانوادهی بچههایش، یعنی عروسهایش، نوههایش تلف میشوند. به سختی میخورند به همین خاطر چارهای ندارد الان چارهای نمیبیند الا اینکه باید بنیامین را به دستشان بدهد. تنها چارهای که الان میفهمد به آنها میگوید: که من شرط دارم. شرطم این است که حَتَّى «تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّه» مَوْثِقً عهد و پیمان محکم، از جانب خدا یعنی قسم به خدا بخورید. قسم محکم، عهد و پیمان محکم، قول مردانه و شرف، که «لَتَأْتُنَّنِي بِهِ» آن را دوباره به پیش من برمیگردانید. «إِلَّا أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ» مگر اینکه دیگر دست شما نباشد مغلوب شوید، احاطه شوید. آقا یک چیزی شد یک جایی زلزله آمد همهی شما مردید. خوب دست شما نیست، آمدند شما را کشتند. آمدند به هر شکلی که یعنی: «أَنْ يُحَاطَ بِكُمْ» که از قدرت شما از حوزه اختیار شما خارج باشد. الا این یکی استثناء، خب پیغمبر است دیگر میفهمد که همه چیز دست آدم نیست اینجا دنیا است پر از حوادث، مقدرات است. خدا هم قضا و قدری دارد که از دست و قدرت آدم فراتر است، آن چیزها وجود دارد و حوادث پیش میآید، آدم هم نمیتواند برایش کاری کند. این قسمت را دارد استثنا میکند که جزو ایمان است. حالا «فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ» وقتی آن قسمشان را خوردند و عهد و پیمانشان را به پدر دادند پدر گفت: که الله بر آنچه که ما داریم میگوییم وکیل است حاضر و ناظر است. یعنی باز برای شدت بیشتر، قوت بیشتر، گفت: که ما چه حرفها با هم زدیم چه قول و قرارها گذاشتیم که شما بنیامین را بربگردانید. تمام حرفهایی که داریم میزنیم الله محافظ، و وکیل و مراقب است. و همینها تحت نظارت الله شما قول به من دادید که بنیامین را برمیگردانید.
«وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ» (یوسف/ ۶۷)
و گفت: ای فرزندانم! شما از یک در داخل نشوید، و از درهای جداگانه داخل شوید، و من نمیتوانم چیزی از جانب الله برایتان بینیاز کنم، برایتان کاری کنم ،خدمتی کنم. هیچی. حکم فقط مال الله است، بر او توکل کردم و انسانهایی که توکل میکنند هم باید بر او توکل کنند.
بعد از آن عهد و پیمان حالا این البته ممکن است اصلا هفتهها گذشته، هفتهها، ماهها، شاید هم یک ماه، دو ماه گذشته که حالا آن ده تا بار شتر که آوردند تمام شده، خوردند و طول میکشد و الان دیگر عذرخواهیشان کم کم دارد ته میکشد و آماده میشوند که برای بار دوم به مصر بروند. حالا موقع رفتن، موقع حرکت، پدر همراهشان است. دارد بدرقهشان میکند. و میگوید: ای فرزندانم! شما وقتی میروید وارد شهر میشوید از یک در وارد نشوید. یازده تا آدم. آن هم چه بسا به یک شکل و قیافه، همه ماشاءالله جوانهایی خوش قد و رعنا و بعد همه با هم بروید که جلوی چشم کسی جلب توجه نکنید. امکان دارد یکی سوء قصد کند، یکی بیاید به عنوان بدگمانی و سوءظن داشته باشد و فکر کند که شما مثلاً هدف خاصی دارید و آمدهاید این جمعیت برای خودتان آوردید. یا کسی مثلاً حسود است، حسودی کند. و یا به هر دلیل دیگر شما از یک در وارد نشوید. تا جلب توجه نکنید. «وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ» حالا من که دارم میگویم شما از یک در وارد نشوید نه اینکه فکر کنید الان چیزی دست من است. من کار خاصی که هیچی دستم نیست. همه چیز دست خدا است، پیامبر است دیگر الان این نکات را خیلی مهم ایمانی است که دارد به بچههایش آموزش میدهد و خدا که دارد به ما میگوید که یعنی حوادث دنیا من فقط به شما پیشنهاد میدهم، توصیه میکنم و همین که شما میتوانید انجامش بدهید. یعنی آدم آنچه که میتواند انجام دهد باید مراعات کند انجامش دهد ولی از آن طرف هم حواسش باشد که چیزی که خدا بخواهد انجام دهد انجام میدهد و کسی نمیتواند مانع بشود با آن کارهایی که انجام داده است با آن احتیاطهایی که گرفته نمیتواند مانع شود که آن قدر خدا بر سرش نیاید. «وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ» از طرف خدا اگر ارادهای کرده من نمیتوانم کاری کنم. «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّه » حکم، فرمان، دستور، حوادث همه به دست خدا، از جانب الله است. ولی من بر الله توکل کردم و البته که همه انسانهایی که توکل میکنند، الان مثلا به پسرهایش دارد میگوید: که شما اگر توکل میکنید که البته شما و همه انسانها هم باید به الله توکل کنید.
«وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ مَا كَانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا ۚ وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (یوسف/۶۸)
و زمانی که به همین شکلی که پدرشان دستور داده بود داخل شدند، که البته هیچچیز از خدا بینیازشان نکرد، به دردشان نخورد. الا آن نیازی که در وجود یعقوب بود که آن را برآوردهاش کرد و بدون شک که یعقوب دارای علمی بود که ما به او یاد داده بودیم ولی اکثریت مردم نمیدانند.
آنها این توصیه پدر را انجام دادند و از درهای متفرق وارد شدند، و وقتی که از دروازههای متفرق وارد شدند «وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ» حَيْثُ یعنی همانطوری که پدرشان هم امر کرده بود. حالا اینجا میفرماید: ولی باز هم هیچ چیزی عایدشان نشد. هیچ منفعتی گیرشان نیامد. آنجا فرمود: آنچه که خدا بخواهد کسی نمیتواند جلوش بگیرد. حالا اینجا یعقوب دارد برنامهریزی میکند که آنها مورد توجه مردم قرار نگیرند، حسودان قرار نگیرند. این برنامهریزی، برایشان میکند، راه چاره جلو پایشان میگذارد. از آن طرف الله اراده کرده که بر سر آنها حادثهای بیاید. که بنیامین پایش گیر شود و همه اینها خدا از آن طرف اراده کرده است. و یعقوب که از آن طرف خبر ندارد. که البته وظیفهاش را دارد انجام میدهد. وظیفه احتیاط، تلاش و میفرماید: که «مَا كَانَ يُغْنِي عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ» هدف یعقوب این بود که اتفاقی برایشان نیفتد ولی افتاد. هدف یعقوب این بوده که بنیامین برگردد ولی برنگشت. یعنی این توصیه و سفارش به دردشان نخورد هرچند که باید هم این کار را انجام میدادند. چون آن قسمت وظیفهشان بود که انجام بدهند یعنی انسان آنچه که در حوزه انسانیاش است باید وظیفهاش را کاملا انجام بدهد. هیچی نباید کم بگذارد به خاطر توکل، به خاطر خدا، به خاطر دعا، از طرف خودش کم نباید بگذارد. حالا از آن طرف هم در عین اینکه وظیفه خودش را در حد اکمل انجام میدهد، در حد اکمل هم میفهمد که خدا همه کاره است و خدا آنطوری که خودش بخواهد کارها را پیش میبرد. حالا میفرماید: که این توصیه یعقوب یک حاجتی بود، یک نیاز، احساس نیاز کرد که باید بگوید. همان احساس نیاز که در وجود یعقوب آمد. «فِي نَفْسِ يَعْقُوبَ قَضَاهَا» آن را گفت. انجامش داد و میفرماید: که او دارای علمی بود که ما به آن یاد داده بودیم. یعنی همین علم که همزمان، توامان، دو تا واجب، یک واجب که آدم وظیفه آنچه که در اختیارش است انجام بدهد با تمام قوت و قدرت و از آن طرف هم آنچه که در حوزه خدا است هم حواسش به آن قسمت هم باشد که در این عالم هستی خدا همه کاره است. این علم و جمع بین این دو میفرماید: که ما به آن این علم را یاد دادیم. ولی اکثریت مردم نمیدانند. نمیتوانند که بین این دوتا جمع کنند یا وظیفهشان را رها میکنند. چون دعا میکنند، توکل میکنند، به خدا میسپارند، وظیفهشان را انجام نمیدهند و یا وظیفهشان را انجام میدهند از آن طرف کاری به خدا ندارند. خدا را کارهای نمیدانند. اکثریت مردم یا این ور یا آن ور اینجوری هستند. ولی یعقوب میفرماید: که دارای علمی بود که ما به آن یاد دادیم هر دو تا را با هم جمع کرده بود.
«وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَىٰ يُوسُفَ آوَىٰ إِلَيْهِ أَخَاهُ ۖ قَالَ إِنِّي أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» (یوسف/۶۹)
و زمانی که بر یوسف داخل شدند برادرش را پیش خود خواند، طلبید، صدا زد. گفت: من برادرت هستم، از آن اوضاعی که درست کردند خودت را ناراحت و اندوهگین نکن.
و زمانی که بر یوسف داخل شدند الان هیچ اتفاقی هنوز نیفتاده است، از چند تا در وارد شدند رفتند داخل آن مرکزی که باید برای خودشان آذوقه بگیرند آنجا یک مرکز بزرگی است که از همه جا آن جا میآیند و یوسف هم همان جا است. پیش یوسف رفتند، حالا پیش یوسف هستند و قرار نیست که مستقیم بروند آذوقهشان را بگیرند و بر بگردند میخواهند استراحت کنند، میخواهند غذا بخورند، میخواهند اصلاً یک روز، دو روز باشند؛ و یوسف آنها را تحویل میگیرد و به آنها جا و منزل میدهد. بله ما برادرمان را آوردیم همان قولی که به تو داده بودیم این بنیامین برادرمان است و رفتند در مجلس یوسف همه با هم نشسته بودند. میخوردند، حرف میزدند، خوشحال بودند، خستگی در میکردند. از آن طرف برادرش را خواند. طلبید، صدا زد و گفت: بیا تو اینجا پیش من بنشین. «آوَىٰ إِلَيْهِ أَخَاهُ» پیش خودش آن را خواند. بعد دم گوشی به او گفت: من برادرت هستم دید که آنها متوجه نیستند و بالاخره مشغول هستند. در یک حالت که خودشان دو نفری بودند خصوصی به او گفت: من برادرت هستم خودش را معرفی کرد. البته باید خودش را کنترل کند و خودش را کنترل کرد تنها چیزی که بود خیلی ناراحت شد. گفت: که نه، از این اوضاعی که آنها درست کردهاند خودت را ناراحت نکن. «فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» از آن اوضاعی که آنها قبلاً انجام داده بودند. «فَلَا تَبْتَئِسْ» خودت را ناراحت و اندوهگین نکن فعلاً آرام باش تا قدم به قدم با هم پیش برویم.