سوره فاتحه + مقدمه
صفحه 1 / جز 1 / آیات 7

سوره بقره
صفحه 2 الی 49 / جزء 1 و 3 / آیات 286

سوره آل عمران
صفحه 50 الی 76 / جزء 3 و 4 / آیات 200

سوره نساء
صفحه 77 الی 106 / جزء 4 و 6 / آیات 176

سوره اعراف
صفحه 151 الی 176 / جزء 8 و 9 / آیات 206

سوره منافقون
صفحه 554 الی 555 / جزء 28 / آیات 11

سوره مزمل
صفحه 574 الی 575 / جزء 29 / آیات 20

سوره عبس
صفحه 585 / جزء 30 / آیات 42

سوره تکویر
صفحه 586 / جزء 30 / آیات 29

سوره انفطار
صفحه 587 / جزء 30 / آیات 19

سوره انشقاق
صفحه 589 / جزء 30 / آیات 25

سوره بروج
صفحه 590 / جزء 30 / آیات 22

سوره طارق
صفحه 591 الی 591 / جزء 30 / آیات 17

سوره غاشیه
صفحه 592 / جزء 30 / آیات 25

سوره فجر
صفحه 593 الی 594 / جزء 30 / آیات 30

سوره بلد
صفحه 594 / جزء 30 / آیات 20

سوره شمس
صفحه 595 / جزء 30 / آیات 15

سوره لیل
صفحه 595 الی 596 / جزء 30 / آیات 21

سوره ضحی
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 11

سوره شرح
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 8

سوره تین
صفحه 597 / جزء 30 / آیات 8

سوره علق
صفحه 597 / سوره علق / جزء 30 / آیات 19

سوره قدر
صفحه 598 / سوره قدر /جزء 30 / آیات 25

سوره بینه
صفحه 598 / سوره بینه/ جزء 30 / آیات 8

سوره زلزله
صفحه 599 / سوره زلزله/ جزء 30 / آیات 8

سوره عادیات
صفحه 599 / سوره عادیات/ جزء 30 / آیات 9

سوره قارعه
صفحه ۶۰۰ / قارعه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۱۱

سوره تکاثر
صفحه ۶۰۰ / تکاثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی 8

سوره عصر
صفحه ۶۰۱ / عصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره همزه
صفحه ۶۰۱ / همزه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۹

سوره فیل
صفحه ۶۰۱ / فیل / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره قریش
صفحه ۶۰۲ / قریش / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴

سوره ماعون
صفحه ۶۰۲ / ماعون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۷

سوره کوثر
صفحه ۶۰۲ / کوثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره کافرون
صفحه ۶۰۳ / کافرون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶

سوره نصر
صفحه ۶۰۳ / نصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره مسد
صفحه ۶۰۳ / مسد / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره اخلاص
صفحه ۶۰۴ / اخلاص / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴

سوره فلق
صفحه ۶۰۴ / فلق / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره ناس
صفحه ۶۰۴ / ناس / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶

صفحه ۲۲۵ / جزء ۱۲ / آیه ۲۹ الی ۳۷

 دانلود فایل تصویری   دانلود فایل صوتی ​  پرسش و پاسخ صفحه

تلاوت این صفحه:

صفحه ۲۲۵

«وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا ۖ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ ۚ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا ۚ إِنَّهُمْ مُلَاقُواْ رَبِّهِمْ‌ وَلَٰكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ»(‌هود/‌۲۹)

و ای قوم من! من از شما به خاطر دعوت و آموزش مالی تقاضا نمی‌کنم، مزد من جز بر الله نیست و من کسانی که ایمان آورده‌اند را از خودم نمی‌رانم، بدون شک که آن‌ها با پروردگارشان ملاقات خواهند کرد ولی من می‌بینم که شما قومی هستید که جهالت می‌ورزید.

بعد از اینکه گفت‌وگو با قوم نوح شروع شد و با بزرگان قوم و در مقابل پیامبر نوح علیه السلام موضع گرفتند و بناشان را روی مخالفت گذاشتند، اینجا دارد بیان می‌کند که من که دارم به شما از یک سری چیزهایی که خودم به آن رسیدم و خدا به من وحی کرده دارم به شما می‌گویم برای شما که هزینه ندارد یعنی شاید برخی‌ها تصور بکنند که من اینجا زی‌نفع هستم، یک چیزی به دستم می‌آید، ولی خیال‌تان از این بابت راحت باشد که من هیچ مزدی از شما به خاطر این دعوتگری تقاضا نمی‌کنم، من اگر مزد و اجر بخواهم الله به من می‌دهد، مزد من که بر شما نیست بر الله است؛ این یکی بعد آن‌ها گفته بودند که این آدم‌های دور و بر تو یک سری آدم‌های‌ ساده‌اندیش، آدم‌هایی با شخصیت پایین اجتماعی هستند، این‌ها را از خودت دور کن، ما که نمی‌توانیم با این‌ها هم مجلس شویم، خب این نظام طبقاتی در ملت کفر خیلی عادی است و افراد جامعه به بهتر و بدتر  تقسیم می‌شوند و ملاک هم فقط پولداری، خانوادگی، فامیل و این‌ها می‌شود چ، سبب می‌شود یک سری افراد بالا بروند و یک سری افراد هم پایین بیایند و می‌فرماید که: «در این فرهنگ من که خدا به من یاد داده این نظام طبقاتی وجود ندارد و من هرگز  آن‌ها چون فقیر هستند، آن‌ها چون آدم‌های معمولی و ساده هستند هرگز من آن‌ها را از خودم دور نمی‌کنم، «بِطَارِدِ»: آن‌ها را طرد نمی‌کنم، دور نمی‌کنم کسانی که ایمان آوردند آن‌ها با پروردگارشان ملاقات می‌کنند. یعنی اگر بخواهند راه ایمان را ادامه بدهند تا این اندازه شرف‌یاب می‌شوند که با پروردگارشان ملاقات می‌کنند یعنی این‌قدر آن‌ها دارای فضیلت می‌شوند، این شرف نصیب‌شان می‌شود که با خدای‌شان ملاقات می‌کنند، من چنین آدم‌هایی را از خودم دور کنم. ولی از این طرف من دارم دقت می‌کنم که شما قومی هستید که جهل می‌ورزید «تَجْهَلُونَ»: یعنی شما روی موضع خودتان تعصب دارید اصلاً بدون فکر، همین‌جوری حرف‌هایی می‌زنید، یک‌سری قضاوت‌هایی می‌کنید چطوری من می‌توانم همچنین کاری کنم، این‌ها را از خودم دور کنم، برانم و من چطوری این نظام طبقاتی و این اشرف زادگی که پیش خودتان بنا گذاشتید، چطوری می‌توانم بپذیرم این خواسته‌های شما را اجابت کنم؛ این جهل‌ورزی است و می‌بینم که شما دارید خیلی به خودتان می‌نازید.  بالا می‌گیرید، آن‌ها را تحقیر می‌کنید، من این کارها را نمی‌توانم انجام بدهم و تابع خواسته شما باشم.

«وَيَا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ»(‌هود/‌۳۰)

و ای قوم من! چه کسی مرا از الله نصرت می‌دهد اگر آن‌ها را برانم؟ پس شما هنوز متذکر نمی‌شوید؟

چون کل مشکل قومش افرادی بودند که ایمان آورده بودند و البته خیلی از مردم چون با ایمان آوردن یک‌سری منافعی را از دست می‌دهند دیگر آخرها می‌افتند و یا امکان دارد هیچ وقت ایمان نیاورند ولی آن‌هایی که خیلی مانعی جلو پای‌شان نیست زودتر  بپذیرند، گوش کنند، فکر کنند و ایمان بیاورند. حالا می‌فرماید که: «من اگر قرار باشد این‌ها را دور کنم و از خودم برانم که شما پیش من بیایید و مقرب من بشوید، آن موقع من با خدا چکار کنم. خدا که به خاطر این جرم مرا مجازات می‌کند و چه کسی هست که من را از عذاب خدا نجات دهد. خب حالا حرف من را گوش می‌دهید یا نه یعنی دست از این قضیه برمی‌دارید یا نه؟  أَفَلَا تَذَكَّرُونَ  حالا هنوز متوجه نیستید که من همچنین چیزی نمیتوانم بکنم و تابع خواسته‌های‌تان نمی‌توانم بشوم.

«وَلَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِينَ تَزْدَرِي أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْرًا ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ ۖ إِنِّي إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ»(هود/۳۱)

و من نمی‌گویم به شما که خزینه‌های الله دست من است، (گنجینه‌های الله نزد من است) و من غیبی بلد نیستم و نمی‌گویم که من ملک هستم و نمی‌گویم به کسانی که شما آن‌ها را تحقیر می‌کنید، (چشم شما آن‌ها را کوچک و حقیر می‌بیند) نمی‌گویم که الله به آن‌ها خیر و فضیلتی نمی‌دهد، الله داناتر است به آنچه که درون آن‌ها است که در آن‌صورت من از ظالمان خواهم بود.

یعنی دارد موضع خود را به صورت شفاف بیان می‌کند قشنگ روی اینکه فقط از من دلسوزی می‌بینید و من خاطر‌خواه شما هستم، خیر‌خواه شما هستم، من از این‌ کار هیچ نفعی نمی‌برم. نه من ادعا دارم که گنجینه‌های خدا دست من است  یعنی حالا که دارم به سوی خدا دعوت می‌دهم فکر نکنید که من کاره‌ای هستم و خدا گنجینه هایش را دست من داده و خودم را به خدا بچسبانم و در کنار خدا کاره‌ای بدانم، برای خودم هیچ قدسیتی قائل نیستم؛ این یک و من علم غیب نمی‌دانم، از پنهان، از آینده، از هیچ چیز خبر ندارم یعنی دارد خودش را پایین می‌آورد که همه بفهمند فقط این صحبت‌ها از جهت خیرخواهی خود مردم است و می‌فرماید که: «من نمی‌گویم که ملک هستم» و خودش را بالا بگیرد، بالا ببرد و باز در این لابه‌لا این خودم یعنی هی خودش را، شخصیتش را دارد تقلیل می‌دهد و آن‌ چیزی که واقعیت دارد را به مردم اثبات می‌کند و از آن‌ور آن‌هایی که پایین هستند را بالا می‌برد، می‌گوید:  آن‌ها که در چشم شما پایین هستند، «تَزْدَرِي»: یعنی حقیر و کوچک حساب می‌کند. «أَعْيُنُكُمْ»: چشمان شما‌، در چشمان شما آن‌ها حقیر و کم‌مایه هستند. می‌گوید: «من هیچ وقت نمی‌گویم که خدا خیرش را نصیب آن‌ها نمی‌کند.» خدا به نسبت آن‌ها داناتر است، از وجود آن‌ها باخبر است: «أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنْفُسِهِمْ» و امکان دارد که آن‌ها خیلی پیش خدا عزیز و مقرب باشند، من قضاوتی در مورد آن‌ها نمی‌کنم که هر کدام از این‌ها را اگر من انجام بدهم که دیگر در آن‌ صورت من ظالم هستم؛ من بگویم پیش خدا کاره‌ای هستم، خزینه‌ی خدا دست من است، من مقدس هستم، من را در زندگی‌تان لحاظ بکنید، غیب بلد هستم و این حرف‌ها یا اینکه بگویم که آن‌ها آدم‌های دون‌مایه‌ای هستند و خدا به آن‌ها خیر و فضیلتی نمی‌دهد، هر کدام از این‌ها را انجام بدهم من ظلم کرده‌ام.

«قَالُوا يَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ»(هود/۳۲)

گفتند: «ای نوح! با ما بحث و جدل کردی، خیلی هم بحث و جدل کردی پس تو بیاور همان چیزی را که داری به ما وعده می‌دهی، (تهدید می‌کنی) اگر واقعاً راست می‌گویی.

که البته این جریان، چندین سال ادامه دارد یعنی کل زمان پیغمبری به فرموده قرآن ۹۵۰ سال صحبت، گفت‌وگو، استدلال، در‌ مورد خدا گفتن، به زبان شیرین و خوب گفتن و هزار جور دلسوزی کردن بعد از آن‌همه زمان طولانی و خاصتاً الان که  اصطکاک بین قوم نوح، بزرگان‌شان و خود نوح دارد بیشتر می‌شود الان دیگر دارند حرف‌های آخرشان را می‌زنند می‌گویند: «نوح، بس است. خیلی در این زمان با ما جروبحث کردی، خیلی حرف زدی،  «فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا» حالا دیگر بس است، برو همانی را که تهدیدمان می‌کنی بیاور، دل‌سیاه شدیم، همان عذاب را بیاور. تو که می‌فهمی هر چه که بگویی، خودت را هم بکشی ما که به تو ایمان نمی‌آوریم، خودت می‌فهمی‌ برو همان کار آخر را انجام بده و عذابت را بیاور‌ (با تمسخر)»

«قَالَ إِنَّمَا يَأْتِيكُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ»(هود/۳۳)

نوح گفت: «همانا الله آن را می‌آورد اگر بخواهد و شما نمی‌توانید در بروید.»

می‌گویید عذاب بیاور، عذاب بیاور (که البته همه قوم‌ها لحظه آخر این حرف‌ها رو می‌زدند به این مرحله می‌رسیدند، مرحله‌ی غرور و نترسی از خدا) و این قوم هم که گفتند، گفتند که: «عذاب بیاور.» می‌گوید که: «خدا می‌آورد، من که نمی‌آورم، خدا می‌آورد اگر بخواهد ولی اگر آورد، خب شما چه‌ کار می‌توانید انجام بدهید، آن موقع چه‌ کار می‌کنید، «وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ» نمی توانید جایی در بروید، بدبخت می‌شوید.»

«وَلَا يَنْفَعُكُمْ نُصْحِي إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ إِنْ كَانَ اللَّهُ يُرِيدُ أَنْ يُغْوِيَكُمْ ۚ هُوَ رَبُّكُمْ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»(هود/۳۴)

و این نصیحت‌های من دلسوزی‌های من به شما نفعی نمی‌دهد اگر من بخواهم با شما دلسوزی کنم ولی اگر خدا بخواهد که شما را نابود کند، (خدا بخواهد شما رو گمراه کند) او پروردگار شماست و به سوی او هم برگشت خواهید خورد.

خب من که خیلی گفتم، می‌فرماید: «این همه من دلسوزی کردم، خیرخواهی کردم.» «نُصْحِ» یعنی خیرخواهی، یعنی به فکر او بودن، به منفعت او کار کردن، این معنای نصح و نصیحت هست، می‌فرماید که این خیرخواهی من، اگر هم من بخواهم به شما منفعت برسانم «إِنْ أَرَدْتُ أَنْ أَنْصَحَ لَكُمْ» برای شما خیرخواهی کنم و نفع برسانم ولی به شما هیچ نفعی نمی‌دهد اگر واقعاً شما نخواهید و خدا بخواهد شما را نابود کند، خدا بخواهد شما را گمراه کند یعنی نخواهید و در اثر نخواستن شما، خدا بخواهد شما را گمراه کند، این کارهای من هیچ نفعی برای‌تان نمی‌دهد، من که به شما کاره‌ای نیستم، «هُوَ رَبُّكُمْ» پروردگار شما الله است و بازگشت شما که پیش من نیست، «وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»: و به سوی خدا هم برگشت می‌خورید، دیگر حالا من کار خودم را، وظیفه خودم را انجام دادم.

«أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ ۖ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ»(هود/۳۵)

یا می‌گویند که: «تو آن را بافته‌ای.» بگو: «اگر من آن را به دروغ بافته‌ام پس جرم من سنگین هست و این جرم و گناه من بر عهده خودم هست ولی من هم بری هستم از آن‌چه که شما جرم می‌کنید، (بزهکاری می‌کنید.)»

خب تا اینجا الان پیامبر نوح دارد با قومش گفت‌و‌گو می‌کند، گفت‌وگوها دارد شدید می‌شود و الان این جمله، جمله معترضه، که در وسط داستان یک توقف می‌دهد که الان این قرآن در این‌باره صحبت می‌کند و شاید افرادی در وسط همین آیات در ذهن‌شان بیاید که این کلام محمد است و چون نابغه بوده از ذهن خودش تراوش کرده و دارد می‌گوید، می‌گوید که شاید آن‌ها، همچنین فکری می‌کنند همچنین حرفی می‌زنند که تو این حرف‌ها، این سوره و آیات را برای آن‌ها می‌خوانی تو از خودت بافتی و داری می‌گویی ولی به آن‌ها جواب بده اگر من همچنین کاری انجام داده باشم، «إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي» دامن شما را نمی‌گیرد دامن خودم را می‌گیرد؛ این جرم بزرگی است و این جرم و بزهکاری به ضرر خود من هست پس همچنین فکری نداشته باشید که این کلام یک کلمه از من باشد همه مال خداست ولی شما از آن طرف اگر حرف‌های من را باور نکنید و این‌ها را انکار کنید که سخنان خداست این هم جرم هست، این هم جرم هست و از این جرم سنگین شما منبا بری هستم و دامن من را نمی‌گیرد، خودتان بیچاره می‌شوید که این‌ها را انکار کنید «وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ» یعنی خودش را دارد هم سطح قرار می‌دهد، می‌گوید بیایید با هم از اول فکر کنیم اگر از من هست این حرف‌ها و دارم دروغ می‌گویم دروغ من گردن من را می‌گیرد خب این باشد، این من، ولی شما هم در مورد خودتان بی زحمت فکر بکنید که اگر کلام خدا باشد و به این شکل در مقابلش موضع گرفتید هم دامن شما را می‌گیرد هان، شما هم اینجا مسئولیت دارید، یک چیزهایی به ضرر خودتان هم می‌شود هان، فکر کنید، این جرم هست بالاخره یا دامن من را می‌گیرد یا شما، صددرصد گردن من نیندازید، بیایید پنجاه، پنجاهش بکنیم شاید من و شاید هم شما، یعنی با این ادبیات، دارد آن‌ها را به صحنه می‌آورد که یک وقتی یک طرفه نگویند که حرف خودش است و تمام شد، حرف خودشان صددرصد درست هست و حرف این طرف صددرصد اشتباه است دارد میدان را نصف می‌کند که آن‌ها را به میدان بیاورد و احساس مسئولیت داشته باشند؛ باز یک ادبیات و منطقی برای اینکه طرف را به فکر وادار کند.

«وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ»(هود۳۶)

و به سوی نوح وحی شد که واقعیت این است که از قوم تو دیگر هرگز کسی ایمان نمی‌آورد الا آن کسانی که قبلاً ایمان آوردند پس تو خود را محزون و اندوهگین نکن.به خاطر کارهایی که انجام می‌دادند

این هم در پایان آن تشدید گفت‌وگوها، دیگر خدا به  نوح علیه السلام وحی کرد که البته این هم نوح بفهم تا حالا چه‌قدر به تو ایمان آوردند دیگر بعد از این هیچ‌کس به تعداد اضافه نمی‌شود یعنی خدا به او از آینده خبر داد که «لَنْ يُؤْمِنَ» یعنی هرگز کسی به تو ایمان نمی‌آورد «مِنْ قَوْمِكَ» الا آن کسانی که قبلاً ایمان آوردند و دیگر خودت را خسته نکن، خودت را اندوهگین نکن «فَلَا تَبْتَئِسْ» یعنی اندوهگین، ناراحت، خودت را دلتنگ نکن به خاطر کارهایی که دارند انجام می‌دهند و قبلاً انجام دادند دیگر بس است.

«وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ»(‌هود/۳۷)

و تحت نظارت ما و تحت آموزش ما کشتی بساز، ولی من را در مورد کسانی که ظلم کردند مخاطب قرار مده، صدا نزن که آن‌ها غرق خواهند شد.

حالا که کار به اینجا رسیده حالا ای نوح! تو کشتی را بساز: «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ» کشتی را از کجا بسازد؟ آن‌طرف‌ها که اصلاً نه دریایی، نه صنعت کشتی سازی‌ای و حالا البته می‌گویند که تا آن موقع حتی بشر به فکرش خطور هم نکرده که می‌تواند روی آب راه برود همان‌طوری که تا قرن‌های زیادی بشر گاهی فکر این هم به ذهنش نرسیده که می‌تواند در هوا برود، در هوا مسافرت کند تا آن موقع کسی به فکرش نرسیده بود و اینجا به عنوان اولین کسی از بشر که خدا به او آموزش داد که به وسیله آن می‌تواند روی آب راه برود و از آن به بعد این ایده در بین مردم مطرح و اجرا شد خب می‌فرماید که: «تو کشتی را بساز، ما به تو یاد می‌دهیم «بِأَعْيُنِنَا»: زیر چشمان ما، زیر نظارت ما «وَوَحْيِنَا» ما با وحی، به تو آموزش و تعلیم می‌دهیم؛ وحی خدایی و این کار را بکن ولی این یکی کار را نکن «وَلَا تُخَاطِبْنِي» یعنی من را در مورد این کافران کسانی که ظلم کردند، من در مورد آن‌ها با من حرف نزن، یک وقتی من را در مورد آن‌ها صدا نزنی که مثلاً شفاعتی بکنی که آن‌ها را ببخشم که آن‌ها را نجات دهم که کاری برای‌شان کنم، ای نوح! حواست باشد یک وقت به خاطر این ظالمان پیش من پادرمیانی نکنی، حرف آن‌ها را پیش من نیاوری، حالا دیگر کارد به استخوان رسیده است، «إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ»: آن‌ها غرق شدنی هستند تمام شد.