سوره فاتحه + مقدمه
صفحه 1 / جز 1 / آیات 7

سوره بقره
صفحه 2 الی 49 / جزء 1 و 3 / آیات 286

سوره آل عمران
صفحه 50 الی 76 / جزء 3 و 4 / آیات 200

سوره نساء
صفحه 77 الی 106 / جزء 4 و 6 / آیات 176

سوره منافقون
صفحه 554 الی 555 / جزء 28 / آیات 11

سوره مزمل
صفحه 574 الی 575 / جزء 29 / آیات 20

سوره عبس
صفحه 585 / جزء 30 / آیات 42

سوره تکویر
صفحه 586 / جزء 30 / آیات 29

سوره انفطار
صفحه 587 / جزء 30 / آیات 19

سوره انشقاق
صفحه 589 / جزء 30 / آیات 25

سوره بروج
صفحه 590 / جزء 30 / آیات 22

سوره طارق
صفحه 591 الی 591 / جزء 30 / آیات 17

سوره غاشیه
صفحه 592 / جزء 30 / آیات 25

سوره فجر
صفحه 593 الی 594 / جزء 30 / آیات 30

سوره بلد
صفحه 594 / جزء 30 / آیات 20

سوره شمس
صفحه 595 / جزء 30 / آیات 15

سوره لیل
صفحه 595 الی 596 / جزء 30 / آیات 21

سوره ضحی
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 11

سوره شرح
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 8

سوره تین
صفحه 597 / جزء 30 / آیات 8

سوره علق
صفحه 597 / سوره علق / جزء 30 / آیات 19

سوره قدر
صفحه 598 / سوره قدر /جزء 30 / آیات 25

سوره بینه
صفحه 598 / سوره بینه/ جزء 30 / آیات 8

سوره زلزله
صفحه 599 / سوره زلزله/ جزء 30 / آیات 8

سوره عادیات
صفحه 599 / سوره عادیات/ جزء 30 / آیات 9

سوره قارعه
صفحه ۶۰۰ / قارعه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۱۱

سوره تکاثر
صفحه ۶۰۰ / تکاثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی 8

سوره عصر
صفحه ۶۰۱ / عصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره همزه
صفحه ۶۰۱ / همزه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۹

سوره فیل
صفحه ۶۰۱ / فیل / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره قریش
صفحه ۶۰۲ / قریش / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴

سوره ماعون
صفحه ۶۰۲ / ماعون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۷

سوره کوثر
صفحه ۶۰۲ / کوثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره کافرون
صفحه ۶۰۳ / کافرون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶

سوره نصر
صفحه ۶۰۳ / نصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره مسد
صفحه ۶۰۳ / مسد / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره اخلاص
صفحه ۶۰۴ / اخلاص / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴

سوره فلق
صفحه ۶۰۴ / فلق / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره ناس
صفحه ۶۰۴ / ناس / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶

صفحه 194 / جزء 10 / آیه 41 الی 47

 دانلود فایل تصویری   دانلود فایل صوتی   پرسش و پاسخ صفحه

تلاوت این صفحه:

صفحه 194

«انفِرُواْ خِفَافًا وَثِقَالاً وَجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» (توبه/۴۱)

شما در حالت سبک و سنگین خارج شوید و به اموالتان و جانتان در راه خدا جهاد کنید، آن برای شما بهتر است اگر واقعاً شما بدانید.

در صفحه‌ی قبل بیان فرمود که شما را چه شده وقتی به شما گفته می‌شود در راه خدا تلاش کنید، حرکت کنید، شما برایتان سنگینی می‌کند و می‌آیید به سمت مادیات، برای خودتان محاسبه‌ی مادیات و دنیا می‌کنید در حالی که آخرت به نفعتان است. و بعد توضیح داد که اگر شما دین اسلام را، پیغمبر را یاری نکنید، خود خدا یاریشان می‌کند همان‌طوری که پیغمبر را از مکه بیرون کردند خدا او را یاری داد وقتی که فقط دو نفر بودند. حالا بعد از این توضیحات می‌فرماید که شما این را گوش دهید، این دستورات را انجام دهید و چه در حالت خوب و نرمال باشید و چه برایتان سنگین و سخت هم باشد در هر صورت خارج شوید، تنبلی در نیاورید. «خِفَافًا»: وضعیت خوب و راحت، وضعیت مادی‌اش خوب است؛ مشکل خاصی ندارد، مریض هم نیست، مریض ندارد، چیز خاصی مشکل خاصی و مانع خاص جلوی رویش نیست، این می‌می‌شود: «خِفاف» –  «ثِقَالاً»: مشکل دارد؛ یک مقدار کسالت دارد، بدهکار است، مشغول است، دست به یک کارهایی زده مثلاً آن کارها الان باید به سرانجام برساند، بدهکار است یا هرمسأله‌ی دیگری می‌شود: «ثِقال» که وضعیت رفتن را برایش سخت می‌کند که بخواهد مثلاً یک ماه، دو ماه از شهر بیرون برود و از این‌جا دست بکشد، خیلی برایش سخت و سنگین است، این می‌شود: «ثِقَالاً». می‌گوید چه شما راحت باشید، چه برایتان سخت باشد بروید و نگاه به مادیات و این کار و بارها نکنید که هیچ‌کس در دنیا بیکار نیست. اگر قرار باشد هر کس به وضعیت خودش نگاه بکند همه از نظر خودشان عذر دارند و هیچ‌کس هیچ کاری انجام نمی‌دهد این کارهایی که شخصی نیست و منفعتش به کل جامعه برمی‌گردد؛ پس می‌گوید شما حرکت کنید و با اموال خودتان و با جان خودتان حاضر شوید که این‌ها را در راه خدا فدا کنید، آن‌ها را در راه خدا بدهید، تلاش کنید، این به نفعتان است اگر شما واقعاً علمش را داشته باشید. چون آدم وقتی زندگی شخصی خودش می‌کند آن منفعت به شخص خودش برمی‌گردد، فقط به خانواده‌اش برمی‌گردد، ولی وقتی که دارد در راه خدا تلاشگری می‌کند جامعه را حفظ می‌کند نه فقط جان خودش و خانواده‌ی خودش را، جامعه را از تلف شدن حفظ می‌کند، از این که استعمار شود، از این که یک سلطه‌جو بر آن تسلط پیدا کند،. یعنی موجودیت جامعه، شرف و شخصیت جامعه، هویت جامعه، کل مردم جامعه که خودش جزو آن است حفظ شود. پس اگر درست فکر کنید این فعالیت‌ها و جنگ‌ و جهادها به نفع خودتان است اگر واقعاً شما دانش آن را داشته باشید.

 

«لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا وَسَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوكَ وَلَكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنفُسَهُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ» (توبه/۴۲)

اگر کالایی در دسترس بود و سفر میانه، قطعاً از تو تبعیت می‌کردند، فرمانت را اجرا می‌کردند؛ ولی سخت شده بر آن‌ها مشقت راه و (قسم می‌خورند در آینده) به زودی به الله قسم می‌خورند که اگر ما استطاعت داشتیم واقعاً با شما خارج می‌شدیم، آن‌ها خودشان را هلاک می‌کنند و الله می‌داند که آن‌ها دروغگویان هستند.

حالا وقتی که در بوته‌ی آزمایش قرار می‌گیرند و قراراست که از منافع شخصی‌شان برای یک مدتی دست بکشند، برای حفظ و بقای جامعه، برای حفظ و بقای دین در مقابل یک دشمن سلطه‌جو، وقتی که امتحان می‌شوند، یعنی الان باید این کار را انجام بدهند. یک افرادی حاضر نیستند سختی آن را تحمل کنند و دنبال راه‌هایی برای در رفتن از این مسئولیت می‌گردند. می‌فرماید که اگر می‌فهمیدند که اگر بروند در راه خدا آن جنگ را انجام دهند یک کالای خوب هم گیرشان می‌آید؛ یعنی پول خوبی در آن است: «لَوْ كَانَ عَرَضًا قَرِيبًا» – «عَرَض»: یعنی پول و مادیات و منافع و غنیمت و… اگر این‌ها در دسترس است، «قَرِيبًا»: یعنی به راحتی می‌توانند به دست بیاورند. و از آن‌طرف راه سفر تا رسیدن به آن منفعت، «سَفَرًا قَاصِدًا»: یک سفر متوسطی باشد، سفر معمولی باشد، اگر این‌طوری بود «لاَّتَّبَعُوكَ»: از تو تبعیت می‌کرد. ولکن، حالا مسئله چیست که آن‌ها دنبال فرار هستند؟ برای فرار دنبال بهانه هستند؟ چون می‌فرماید: «بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ» –  «بَعُدَتْ»: یعنی بر آن‌ها سنگینی کرده، به جانشان سنگین است. چی برایشان سنگینی کرده؟ «الشُّقَّةُ»: یعنی مشقت راه، دوری مسافت برایشان سنگینی کرده است. حالا موضوعی که این آیات در موردش دارد صحبت می‌کند..

 

 بحث جنگ تبوک است که در سال نهم هجری پیش آمد؛ چون رومیان داشتند لشکرشان را برای حمله به مدینه آماده می‌کردند، امپراطوری روم که البته پايتخت‌شان بیزانس (قسطنطنیه) می‌شد و از آن‌طرف خیلی منطقه‌ی وسیعی را تحت استعمار گرفته بودند، آمده بودند تا جزيرة‌العرب، منطقه‌ی شام به بزرگی، فلسطین‌، این‌ها همه‌اش زیر سلطه‌ی روم بود، يعنی دو تا پایگاه داشت، یک پایگاه در اروپا در قسطنطنیه، یک پایگاه در منطقه‌ی شام، همین‌طور پیشروی می‌کرد که جهان را بگیرد، تسخیر کند. امپراطوری دیگری که وجود داشت ایران بود که باز هم همین‌طور می‌خواست قلمروش را وسیع کند و خیلی وقت‌ها روم می‌آمد قلمرو ایران را می‌گرفت، غصب می‌کرد و بعد هم ایران می‌رفت برای این‌که پس گیرد یا پیشروی کند قلمرو روم را برای خودش بردارد، یعنی مستعمراتش را بیشتر کند حمله می‌کرد. و این دو تا امپراطوری همیشه در حال جنگ بودند. کسی که در وسط می‌سوخت و بدبخت می‌شدند مردم معمولی بودند. حالا وقتی که روم خبردار شد که حکومت جدیدی در مدینه، در جزیرة‌العرب در حال شکل‌گیری است آن‌هم در جایی که جزو خاک و مستعمرات روم است و آوازه‌شان و دینشان رسیده تا به منطقه‌ی شام که مستقیماً آن‌ها جزو مستعمرات روم شدند، الان احساس خطر می‌کند و لشکر بزرگی هم مهیا کرده که برود به جنگ مدینه که این قدرت نوپا از نطفه خفه شود، نابود شود. این خبر رسید به مدینه، که البته بار اول هم نبود مثلاً سال قبلش، دو سال قبلش، جنگ موته و جنگ‌های دیگر قبلاً اتفاق افتاده بود و روم دست‌بردار نبود. پس این‌جا باید چه کار می‌کردند؟ این سلطه‌جو اگر همین‌طور شما رهایش کنید که می‌آید همه را نابود می‌کند، دینتان، خودتان، قدرتتان، خانواده‌تان، جامعه‌تان و نیست و نابود می‌شوید، مهلت اگر دادید که بدبخت شدید. (این آیه‌ی قبل که شما اگر بروید به نفع خودتان است.)

حالا می‌فرماید برای این مسأله‌ی به این مهمی، این قضیه خیلی فراتر از مشکلات شخصی است، مشغله‌های شخصی است، در چنین موقعیتی همه با هم باید دست از کار و مشغله‌ی فردیشان بردارند برای چنین منفعت بزرگی که حیاتشان در آن است. حالا وقتی قرار است همه بروند، آن آدم‌هایی که در زندگی‌شان هیچ هدفی ندارند، اصلاً پیشرفت جامعه، وجود جامعه… این‌ها اصلاً خودشان را انگار جزو جامعه نمی‌بینند، اصلاً برایشان اجتماع وجمع مهم نیست. این‌ها فقط مادیات برایشان مهم است، همه‌اش دو دو تا چهار تا می‌کنند. حالا می‌فرماید که اگر یک چیزی گیرشان می‌آمد؛ پول در آن بود، راه هم یک راه معمولی بود، برای آن مادیات می‌رفتند ولی چون این مسافت دور است دیگر نمی‌آیند، نمی‌خواهند که بیایند. چون مسافت حدوداً ۶۵۰ کیلومتر بود؛ یک و بعدش هم در این زمان از نظر فصل سال هم در تابستان بود خیلی گرم بود، سومش که یک قحطی هم بود یعنی آن‌قدر فراوانی نعمت هم نبود و زمان برداشت محصولات بود، محصولات مدینه و باغ‌های اطراف مدینه، الان صاحبان آن باغ‌ها که خیلی از مردم مدینه هستند، می‌خواهند برداشت کنند تا در طول سال بخورند، این‌ها بخواهند بروند بیایند که تمام می‌شود تلف می‌شود آن میوه‌ها و آن محصولاتی که فقط سالی یک بار قرار است آن درختان محصول بدهند. این‌ها برایشان همه سبب شده بود که سختشان شود که بخواهند شرکت کنند و راه هم طولانی، حالا می‌آمدند چه کار می‌کردند؟ «وَسَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ»: بعداً قسم می‌خورند، قسم به خدا می‌خورند که اگر ما می‌توانستیم همراه شما می‌آمدیم؛ ولی ما خیلی مشکل داشتیم، ما عذرداشتیم، نتوانستیم بیاییم از بس که این‌جا مشغله‌ و کار داشتیم. می‌گوید این‌ها دارند خودشان را نابود می‌کنند؛ یعنی دست آخر اگر آن‌ها پیروز شدند بر مسلمان‌ها، خودشان نابود می‌شوند، علاوه بر خودشان دیگران هم نابود می‌شوند، علاوه بر این وقتی که این‌ها خودشان را از جمع و همکاری با جمع و همکاری با جمع مسلمان‌ها مدام خودشان را دور و دور بگیرند، آن‌هایی که موضع مخالفت دارند با مسلمان‌ها، آن‌ها دیگر می‌شناسند، این‌ها در چشم می‌آیند که این‌ها با مسلمان‌ها نیستند و با پیغمبر مخالف هستند، یعنی با کارهایشان دارند اثبات می‌کنند، در نتیجه آن‌ها که موضع مخالفت دارند می‌آیند این‌ها را برای خودشان شکار می‌کنند، شناسایی می‌شوند، چون شناسایی می‌شوند شکارشان می‌شوند و خودشان بدبخت می‌شوند. «وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ»: خدا هم می‌داند که آن‌ها دروغ می‌گویند، هیچ مشکلی نداشتند، یعنی مشکلی که نتوانند شرکت کنند نداشتند. چرا، سختشان بود، منتها با وجود سختی باید رفت.

 

 

 

«عَفَا اللَّهُ عَنكَ لِمَ أَذِنتَ لَهُمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَتَعْلَمَ الْكَاذِبِينَ» (توبه/۴۳)

خدا تو را عفو کند؛ چرا تو به ایشان اجازه دادی، تا که مشخص می‌شد برای تو کسانی که راست می‌گویند و می‌فهمیدی کسانی که دروغ می‌گویند؟

حالا آن‌ها برای این‌که نخواهند در این جنگ پرمشقت  همراه پیغمبر (صلی‌الله و علیه و سلم) شرکت کنند، می‌آمدند بهانه‌تراشی می‌کردند، هر کسی چیزی می‌گفت، همین‌طور سربسته که من مشکل دارم و من را عفو بکن و پیغمبر هم به او اجازه می‌داد که شرکت نکند. و تعداد زیادی از مردم وقتی که دیدند که به همین سادگی پیغمبر اجازه می‌دهد دیگر می‌آمدند و با یک عذر و بهانه‌ی کوچکی این اجازه را از پیغمبر می‌گرفتند که در این جنگ شرکت نکنند و شرکت نکردنشان موجه باشد. حالا دیگر پیغمبر اجازه داده است. حالا خدا به پیغمبر می‌گوید که ای پیغمبر! خدا عفوت کند، یعنی با یک صیغه‌ی مهربانی و مهرورزی، چرا تو به آن‌ها اجازه دادی؟ یعنی صبر می‌کردی و اجازه نمی‌دادی تا برای تو مشخص می‌شد آن‌هایی که صادق هستند و آن‌هایی که دروغگو هستند. یعنی آن‌هایی که واقعاً عذرشان عذری است که به هیچ عنوان نمی‌توانند شرکت کنند؛ مثلاً کسی مادرش مریض است هیچ پرستاری هم در خانه نیست نمی‌تواند هم بیاید معلوم است که این صادق است. و کسی که دارد بهانه می‌کند به یک مسأله‌ی خیلی کوچک، مثلاً بچه‌اش یک سرماخوردگی ساده دارد می‌خواهد این را بهانه کند که در این جنگ یکی دو ماهه شرکت نکند، تا مشخص شود. یا این‌که آن‌هایی که واقعاً با تو همدل هستند، در همراهی با تو صادق هستند و خودشان را در جامعه و این دین اسلام و این به حساب اجتماعی که مسلمان‌ها دارند، خودشان را سهیم می‌دانند و همدل هستند صادق هستند در این قسمت و کسانی که اصلاً دلشان با شما نیست، اصلاً قلباً با شما مشکل دارند، به ظاهر با شما هستند ولی در حقیقت این‌ها دروغ می‌گویند، دو رنگ و دورویی دارند، تا این‌ها برای تو مشخص می‌شد. می‌فرماید که کاش به آن‌ها اجازه نمی‌دادی تا می‌شناختی؛ چون وقتی که رییس یک مجموعه، رهبر یک مجموعه که این‌جا رسول‌الله باشد، افراد را بشناسد، این افرادشناسی خیلی مهم است، نیروهایش را بشناسد،

 

آدم‌های مخرب و آدم‌های فعال و مثبت و خوب، وقتی این‌ها را بشناسد، پس می‌تواند در آینده مدیریت بهتر داشته باشد. بحث کاملاً مدیریتی است؛ چون وقتی که یک شخص مخرب باشد می‌خواهد که بقیه هم مثل خودش خراب کند، افکارشان را، اعمالشان را خراب کند. و اگر شناخت می‌تواند جلوی تخریب‌گری آن‌ها را بگیرد. این مسئله برای پیغمبر اتفاق می‌افتاد اگر اجازه نمی‌داد، ولی این خطا انجام شد، خطای مدیریتی بود، انجام شد و دیگر معلوم نشد که واقعاً کدامشان راست می‌گویند کدامشان دروغ می‌گویند. یا خیلی‌ها مشخص شد و خیلی‌ها هم مشخص هم نشد.

«لاَ يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ أَن يُجَاهِدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ» (توبه/۴۴)

از تو اجازه نمی‌گیرند کسانی که ایمان به الله و روز آخرت دارند که با اموالشان و با جانشان جهاد کنند؛ و الله نسبت به انسان‌های متقی کاملاً آگاه است.

یعنی کسانی که به خدا اعتماد دارند و می‌فهمند که الله پیغمبرش را دارد جهت می‌دهد به سمت رشد و توسعه، به الله ایمان دارند، و دنیا برایشان اصل نیست به آخرت ایمان دارند یعنی این پروژه‌ای که الله دارد پیش می‌برد با همراهی رسولش (پیغمبرش) اگر این‌ها ایمان داشتند و روی زندگی آخرت حساب جدی داشتند، می‌گوید این آدم‌ها که نمی‌آیند از تو اجازه بگیرند؛ این‌ها خودشان شریک هستند در این پروژه، سهیم هستند، خودشان را سهیم می‌دانند، همدل هستند، هم‌هدف هستند، با تو یک تیم هستند، این‌ها که نمی‌آیند از تو اجازه بگیرند که حالا با اموالشان و جانشان جهاد کنند یا نکنند، معلوم است که این کار را انجام می‌دهند چون مال خودشان است و مال خودشان می‌بینند، و الله هم به نسبت آدم‌های متقی کاملاً آگاه است.

این قضایا فکر نکنیم که فقط جنگ تبوک است و تمام شد آن قضیه در آن زمان تاریخ، همیشه‌ی خدا این تکرار می‌شود. در جامعه اتفاقاتی می‌افتد که فراتر از مسأله‌ی زندگی یک شخص است. اعضای آن جامعه، آدم‌های مومن باید در آن حوادث و اتفاقات خودشان را شریک بدانند و منفعت اعضای جامعه، مؤمنان، دین، دیانت و ارزش‌های اسلامی، آن‌ها را باید بر زندگی شخصی خودشان ترجیح دهند. می‌گوید آدم‌هایی که ترجیح می‌دهند، فعالیت می‌کنند؛ حالا فعالیت جنگ باشد مثل آن باشد یا فعالیت‌های فرهنگی باشد، آموزشی باشد، تربوی باشد، به هر شکلی که رشد افراد جامعه در آن است آن‌ها فعالیت می‌کنند. در راه خدا، برای ترویج دین خدا بهانه درنمی‌آورند. خودشان را مشغول دنیا نمی‌کنند که از آن ارزش‌ها ساقط شوند.  این‌ها امروزه هم وجود دارد، بستگی به تفکر و دل و ایمان شخص دارد، می‌گوید کسانی که این‌طوری هستند بهانه نمی‌کنند. خدا هم به حال آن انسان‌های باتقوا کاملاً آگاه است. چه کسانی بهانه درمی‌آورند؟

«إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» (توبه/۴۵)

قطعاً کسانی از تو اجازه می‌گیرند که ایمان به الله وروز آخرت ندارند و دل‌هایشان مردد است، پس آن‌ها در آن تردیدشان و شکشان دارند به سر می‌برند.

این آدم‌ها! که اصلا این پروژه‌ی خدا را قبول ندارند، به خدا اعتماد ندارند و از آن‌طرف برای آخرت اصلاً حساب باز نکردند. اصالتشان شده خودشان و دنیایشان، نه خدا و نه آخرت، این‌ها دنبال بهانه می‌گردند که از مسئولیت‌های اجتماعی شانه خالی کنند و دلشان در شک است، «وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ»: یعنی دلشان یقین ندارد، دلشان در شک است، راه درست را پیدا نکرده و در حیرت هستند، «فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ»: در حیرتشان سرگردان هستند؛ یعنی این‌ها ریشه ندارند، زندگی‌شان ریشه ندارد. معلوم نیست برای چه زنده هستند. کل هدف زندگی‌شان می‌شود خودشان و دنیایشان، ماده‌شان، این‌ها اجازه می‌گیرند.

«وَلَوْ أَرَادُواْ الْخُرُوجَ لأَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً وَلَكِن كَرِهَ اللَّهُ انبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ» (توبه/۴۶)

و اگر آن‌ها اراده‌ی خارج شدن داشتند، قطعاً برای آن خودشان را آماده می‌کردند، ولی خدا خوشش نیامد از بیرون رفتن آن‌ها، پس آن‌ها را نگه داشت (آن‌ها را سست کرد) و گفته شد شما با کسانی که می‌مانند شما هم بمانید.

می‌فرماید که آن‌ها از کارشان معلوم است دیگر، این‌ها بهانه می‌آورند که نروند. اصلاً از لحظه‌ی اول قصد ندارند که شرکت کنند، هدف اصلی این است. مسأله‌‌ی اصلی وجود مشکلات نیست، مسأله‌ی اصلی که نمی‌خواهند شریک شوند در این قافله، در قافله‌ی مسلمان‌ها، اگر این‌ها خودشان را شریک می‌دانستند، می‌خواستند که همراه آن‌ها خارج شوند، می‌گوید آن‌ها می‌رفتند ادواتشان را آماده می‌کردند، خودشان را آماده می‌کردند، برای خارج شدن با مسلمان‌ها برنامه‌ریزی می‌کردند. بعد وقتی عذری بود مثلاً می‌رفتند پیش رسول‌الله، یا رسول‌الله! من مادرم مریض است، هیچ پرستاری نیست ولی من در خدمتم، هر چه شما دستور بفرمایید، اگر راه حلی است برای پرستاری، کسی دیگر است جایگزین من، من حاضرم در خدمت شما باشم، این مشخص است که می‌خواهد این قافله را همراهی کند. پس این‌ها واضح است که نمی‌خواهند همکاری کنند از لحظه‌ی اول و الا خودشان را آماده می‌کردند. می‌فرماید ولی خدا خوشش نیامد از رفتن آن‌ها؛ یعنی از بس که این‌ها دلشان خراب است، نیتشان فاسد است، خدا را قبول ندارند، اعتماد به خدا ندارند، خدا هم نمی‌خواهد اصلاً خارج شوند. «انبِعَاثَهُمْ»: یعنی حرکت کردن و بیرون رفتن از شهر و مشارکتشان، خدا اصلاً نخواست که آن‌ها مشارکت کنند، نخواستیم، «فَثَبَّطَهُمْ»: در نتیجه آن‌ها را گذاشت همان جا، به تأخیر انداخت و انگیزه‌شان را پایین آورد، دیگر هیچ انگیزه‌ای برای خروج نداشتند. دست آخر چه شد؟ دست آخر «وَقِيلَ اقْعُدُواْ مَعَ الْقَاعِدِينَ»: به آن‌ها گفته شد که شما همراه با قاعدین بنشینید. «الْقَاعِدِينَ»: یعنی خانه‌نشین‌ها، خانه‌نشین: بچّه، طفل شیرخوار، این خانمی که می‌خواهد از بچه‌اش پرستاری کند. یعنی مادر بچه است می‌خواهد شیر بدهد، آن پیرزن، آن پیرمردی که اصلاً نای حرکت ندارد، این‌ها خانه‌نشین‌ها هستند. می‌گوید شما مردهای گنده شما هم بنشینید با این بچه‌های شیرخوار در شهر، خجالت نمی‌کشید بنشینید، این سرنوشت شما، این چیزی که شما می‌خواهید، جنم که ندارید با همین‌ها در شهربنشینید.

«لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم مَّا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلالَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ» (توبه/۴۷)

اگر آن‌ها خارج شوند در میان شما، جز سستی و خواری و گرفتاری چیزی به شما اضافه نمی‌کنند و قطعاً در میان شما با سرعت نفوذ پیدا می‌کنند که بین شما فتنه ایجاد کنند و در میان شما هستند کسانی که حرف آن‌ها را گوش می‌دهند. (یا برایشان جاسوسی می‌کنند.) و الله به نسبت آدم‌های ظالم کاملاً آگاه است. (آن‌ها را می‌داند.)

حالا نیامدند، نشستند در شهر، ماندند با آن‌ها، ولی شما ای مسلمان‌ها، خودتان را ناراحت نکنید که چرا ما برویم در این جنگ سخت و این‌ها که از منفعت زحمت ما قرار است بعداً استفاده کنند، زحمتش را ما بکشیم نفعش را آن‌ها ببرند؟ هیچ عذری هم نداشتند. چرا مشارکت نکردند؟ می‌گوید شما خودتان را ناراحت نکنید، آن‌ها هم اگر با شما خارج می‌شدند: «لَوْ خَرَجُواْ فِيكُم» آن‌ها دردی از شما دوا نمی‌کردند، خدا را شکر کنید که با شما نیامدند، این‌ها دلشان و نیتشان خراب است. کاری برایتان نمی‌کنند. اگر می‌آمدند چه کار می‌کردند؟ «مَّا زَادُوكُمْ إِلاَّ خَبَالاً» – «خَبال»: در اصل به معنای جنون و دیوانگی می‌آید و «خَبال»: یعنی این‌که از بس که شما را به دردسر می‌انداختند، از بس که کارشکنی می‌کردند که شما را دیوانه می‌کردند؛ یعنی کار را از دست شما خارج می‌کردند، یعنی شما را فقط مشغول می‌کردند در همان لابه‌لای خودتان، در همان کارشکنی‌ها و این فضولی‌ها و این کارها‌… این بلاها سرتان درمی‌آورند، چون مسافت است دارند می‌روند، یک ساعت، دو ساعت، ده ساعت، پانزده ساعت در راه هستند، ۶۰۰ کیلومتر _ ۶۵۰ کیلومتر، چندین روز یک قافله‌ی بزرگ که جمعیتشان ۳۰هزار نفر بوده،  می‌توانستند خیلی کارها انجام دهند. خیلی کارشکنی‌ها کنند. این‌ها اگر می‌آمدند بدتر اوضاع را به هم می‌ریختند، این یک، و بعد «ولأَوْضَعُواْ خِلالَكُمْ» – «أَوْضَعُواْ»: یعنی نفوذ می‌کردند با سرعت، «خِلالَكُمْ»: لابه‌لای شما، هی پیش این آدم هی پیش آن آدم، آدم مخرب هدفش این است که دیگران را هم مخرب  مثل خودش کند. کارش تخریب است، اصلاً کارش تخریب است، هدفش تخریب است. بین شما می‌رفتند، بین افراد مختلف، نفوذ می‌کردند این می‌شود: «لأَوْضَعُواْ خِلالَكُمْ» برای چی؟ «يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ»: که بین شما فتنه بیندازند، بین شما فتنه ایجاد کنند، می‌خواهید بروید؟ بدبخت می‌شویم‌هاا! روم به این قدرت، به این شوکت، امپراطوری، تار و مار می‌کند، شما زنتان چه می‌شود؟ تو بچه‌ی شیرخوار داری، تو آن باغت همه تلف می‌شود، میوه‌ها، چه کاری است که داریم می‌رویم! این چه وضعی است که دارد ما را می‌کشاند به این جنگ‌ها! و بالاخره…  این حرف‌ها که بی‌اثر نیست. درست است روی خیلی‌ها اثر نمی‌گذارد ولی روی خیلی‌ها اثر می‌گذارد. می‌گوید بین شما فتنه فقط ایجاد می‌کردند، «وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ»: فکر نکنید که این حرف‌ها اثر ندارد، چرا در بین شما کسانی هستند که حرف‌هایشان را گوش می‌دهند، خیلی هم گوش می‌دهند: «سَمَّاعُونَ لَهُمْ» و اگر آن‌ها بخواهند مدام بیشتر فتنه‌انگیزی کنند باید یکسری اطلاعاتی هم داشته باشند و از آن اطلاعات بتوانند سوءاستفاده کنند، بهره‌برداری کنند. می‌گوید از بین شما هم کسانی هستند که آن اطلاعات را (انگار جاسوسی) به آن‌ها می‌رسانند؛ از رده‌های بالای آن سپاه، از فرمانده کل که رسول‌الله باشد، از بزرگان، حالا می‌آید آن‌ها، آن معلومات را به این افراد می‌رساند و آن‌ها از آن برای کارشکنی بیشتر، برای فتنه‌ی بیشتر سوء استفاده می‌کنند. پس افرادی هم هستند که جنسشان خراب است با آن‌ها همکاری می‌کنند. «وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ»: الله هم به نسبت آدم‌های ظالم کاملاً آگاه است؛ چه این‌ها که اصل کاری هستند، چه آن‌هایی که با این‌ها همکاری می‌کنند. و این آیات دارد به جزئیاتش می‌گوید، ریز ریز قضیه می‌گوید و همه‌ی این‌ها در مسئولیت‌های اجتماعی هم انجام می‌شود. شما در یک روستا حتی، در یک روستای معمولی، روستای کوچک وقتی که یک جمعی هستند برای کارهای دینی، کارهای اجتماعی، یک فعالیت اجتماعی، وقتی که یک جمعی یک حرکت خوبی انجام می‌دهند در بین آن‌ها به صورت خیلی طبیعی این افراد پیدا می‌شود، اندک اندک نمایان می‌شود افرادی که با آن‌ها دیگر همدل نیستند، کارشکنی می‌کنند، افراد دیگری که ساده‌لوح هستند باور می‌کنند و دارد می‌گوید که حواستان را جمع کنید، بحث‌های مدیریتی را یاد بگیرید، بحث‌های مدیریتی را اعمال کنید، جلوی تخریب آن‌ها را بگیرید، افرادتان را شناسایی کنید، افراد مخرب و افراد موافق را، و همه‌ی این‌ها را دارد آموزش می‌دهد و تمام این‌ها حالا ما داریم می‌خوانیم که در این سوره می‌خواهد ما را کجا ببرد؟ می‌خواهد چه چیزهایی به ما آموزش بدهد؟ همچنان این بحث ادامه دارد…