سوره فاتحه + مقدمه
صفحه 1 / جز 1 / آیات 7

سوره بقره
صفحه 2 الی 49 / جزء 1 و 3 / آیات 286

سوره آل عمران
صفحه 50 الی 76 / جزء 3 و 4 / آیات 200

سوره نساء
صفحه 77 الی 106 / جزء 4 و 6 / آیات 176

سوره منافقون
صفحه 554 الی 555 / جزء 28 / آیات 11

سوره مزمل
صفحه 574 الی 575 / جزء 29 / آیات 20

سوره عبس
صفحه 585 / جزء 30 / آیات 42

سوره تکویر
صفحه 586 / جزء 30 / آیات 29

سوره انفطار
صفحه 587 / جزء 30 / آیات 19

سوره انشقاق
صفحه 589 / جزء 30 / آیات 25

سوره بروج
صفحه 590 / جزء 30 / آیات 22

سوره طارق
صفحه 591 الی 591 / جزء 30 / آیات 17

سوره غاشیه
صفحه 592 / جزء 30 / آیات 25

سوره فجر
صفحه 593 الی 594 / جزء 30 / آیات 30

سوره بلد
صفحه 594 / جزء 30 / آیات 20

سوره شمس
صفحه 595 / جزء 30 / آیات 15

سوره لیل
صفحه 595 الی 596 / جزء 30 / آیات 21

سوره ضحی
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 11

سوره شرح
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 8

سوره تین
صفحه 597 / جزء 30 / آیات 8

سوره علق
صفحه 597 / سوره علق / جزء 30 / آیات 19

سوره قدر
صفحه 598 / سوره قدر /جزء 30 / آیات 25

سوره بینه
صفحه 598 / سوره بینه/ جزء 30 / آیات 8

سوره زلزله
صفحه 599 / سوره زلزله/ جزء 30 / آیات 8

سوره عادیات
صفحه 599 / سوره عادیات/ جزء 30 / آیات 9

سوره قارعه
صفحه ۶۰۰ / قارعه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۱۱

سوره تکاثر
صفحه ۶۰۰ / تکاثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی 8

سوره عصر
صفحه ۶۰۱ / عصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره همزه
صفحه ۶۰۱ / همزه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۹

سوره فیل
صفحه ۶۰۱ / فیل / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره قریش
صفحه ۶۰۲ / قریش / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴

سوره ماعون
صفحه ۶۰۲ / ماعون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۷

سوره کوثر
صفحه ۶۰۲ / کوثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره کافرون
صفحه ۶۰۳ / کافرون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶

سوره نصر
صفحه ۶۰۳ / نصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳

سوره مسد
صفحه ۶۰۳ / مسد / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره اخلاص
صفحه ۶۰۴ / اخلاص / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴

سوره فلق
صفحه ۶۰۴ / فلق / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵

سوره ناس
صفحه ۶۰۴ / ناس / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶

صفحه 248 / جزء 13 / آیه 104 الی 111

 دانلود فایل تصویری   دانلود فایل صوتی ​  پرسش و پاسخ صفحه

تلاوت این صفحه:

صفحه ۲۴۸

«وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ» (یوسف/۱۰۴)

و تو به خاطر آن از آن‌ها هیچ دستمزدی طلب نمی‌کنی، آن جز تذکری برای تمام عالم‌ها نیست.

خب بعد از اتمام داستان پیامبر یوسف(ع) و تمام آن حواشی که در زندگی‌اش داشت، آن سختی‌هایی که کشید ولی آخر با یک چیزی شیرینی ختم پیدا کرد سرنوشت سخت یوسف(ع) و همچنین یعقوب(ع). بعد از آن حالا می‌فرماید که با این وجود که همه چیز واضح است ولی اکثریت مردم به تو ایمان نمی‌آورند هر چقدر هم که تو حریص باشی، ولی خب چرا ایمان نمی‌آورند؟ مگر چه مشکلی دارند آن‌ها، که باید دست‌مزد آن بدهند، پول باید خرج بکنند تا یک چیزی گیرشان بیاید، این مشکل جلوی پایشان است، می‌گوید نه چنین چیزی هم نیست، تو که از آن‌ها چیزی طلب نمی‌کنی، قرار نیست که به خاطر رشد خودشان هم پول هم حتی بدهند، هزینه بکنند، هیچ مزدی تو از آن‌ها نمی‌خواهی «مِنْ أَجْرٍ» (با نکره آمده)، پس چرا آن‌ها ایمان نمی‌آورند؟ آن هم که اگر بخواهند ایمان بیاورند به نفع خودشان است. «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ» یک ذکر است، یادآوری، اندرز، پند، رشد، و انسان خواهان رشد و پند و یادگرفتن است این که به نفع خودشان است، برای تمام عالم‌ها این منفعت نهفته است اگر به قرآن ایمان بیاورند خودشان شکوفا می‌شوند، پس دیگر مانع چیست؟ دارد آن‌ها را توبیخ می‌کند کسانی که بدون هیچ مسأله‌ای ایمان به حقیقت نمی‌آورند.

«وَكَأَيِّن مِّن آيَةٍ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ» (یوسف/۱۰۵)

و چقدر فراوان از نشانه‌ها است در آسمان‌ها و زمین که بر آن عبور می‌کنند ولی آن‌ها از آن رویگردان هستند، بی توجه هستند.

خب حالا آن‌ها ایمان نمی‌آورند اکثریت‌شان هر چقدر هم تو تلاش می‌کنی، هیچ چیز هم از ایشان طلب نمی‌کنی. خب شاید آن‌ها عربی بلد نیستند، شاید آن‌ها وقت ندارند مطالعه بکنند، تحقیق بکنند، سر کلاس بنشینند، شاید این مشکلات دارند، می‌فرماید که نه این‌جور هم نیست، چقدر از نشانه‌ها در زمین و آسمان وجود دارد که آن‌ها دارند می‌بینند، «يَمُرُّونَ عَلَيْهَا»: بر آن عبور می‌کنند، اصلاً آن نشانه‌های خدا دارد در چشمشان فرو می‌رود ولی آن‌ها بی‌توجه هستند یعنی نیاز نیست که برود سر کلاسی یا زبان دیگری یاد بگیرد یا آنقدر به خودش زحمت بدهد یا وقت خاصی بخواهد بگذارد، همين‌جور در زندگی‌ای که دارد می‌رود و می‌آید می‌فرماید چقدر فراوان «وَكَأَيِّن» یعنی چیزی که خیلی زیاد است ولی تعدادش مجهول است ولی بالاخره خیلی زیاد است، از آن نشانه‌ها که دارند هم می‌بینند ولی به آن بی‌توجه هستند، اگر همین یک ذره به آن‌ها توجه می‌کردند به راحتی به خدا به حقیقت به دین خدا پی می‌بردند.

«وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ» (یوسف/۱۰۶)

و اکثریت آن‌ها ایمان نمی‌آورند به الله مگر اینکه آن‌ها باز مشرک هستند، شرک می‌ورزند.

ادعای خدا می‌کنند، دم از خدا می‌زنند، دم از ایمان می‌زنند که به خدا مؤمن هستند ، خدا را قبول دارند، می‌فرماید که اکثریت آن‌ها هم که دم از خدا می‌زنند باز مشرک هستند یعنی یکسری نیروهای غیبی پنهان را در زندگیشان مؤثر می‌دانند ، بعد از خدا به چیزهای دیگر برای حل مشکلشان، برای شفای مریضیشان اعتقاد پیدا می‌کنند یا از یکسری چیزهایی غیر خدا ترس دارند که باید رضایت آن‌ها را به دست بیاورند و الّا بدبخت می‌شوند، یک چنین چیزهایی در زندگی‌شان به وجود می‌آید که مشرکند، یعنی می‌گویند که ما مؤمن هستیم به خدا ایمان می‌آورند ولی باز هم اکثریت‌شان به خدا شرک قائل می‌شوند. یعنی هر کس ایمان دارد خودش را بازبینی بکند، دارد این توجه را می‌دهد به ما که خیلی‌ها هستند به خدا به زبان به ادعای خودشان ایمان دارند ولی باز مشکلات شرک در زندگی‌شان نهفته است، وجود دارد که یعنی آن‌ها به یکسری چیزهایی بعد خدا هم اگر اعتقاد داشته باشند داخل ایمان ولی باز شرک هم به آن آمیخته می‌کنند.

«أَفَأَمِنُواْ أَن تَأْتِيَهُمْ غَاشِيَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِيَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ» (یوسف/۱۰۷)

آیا پس در امان هستند، خودشان را در امان می‌بینند که عذاب فراگیری از جانب الله سراغشان بیاید یا اینکه قیامت یکباره بر سرشان برقرار شود، برپا شود در حالی که آن‌ها نمی‌دانند؟

دیگر منتظر چه هستند؟ چیزی از آن‌ها که طلب نمی‌شود، دلیل‌ها که کافی و وافی است، بعد دلیل‌ها دور و برشان هم پر است در زندگی‌شان، خب چرا آن‌ها دیگر نمی‌خواهند ایمان نمی‌آورند؟ منتظر چه هستند؟ آیا احتمال نمی‌دهند؟ «أَفَأَمِنُواْ» یعنی آیا خودشان را در امان می‌بینند؟ آیا این احتمال نمی‌دهند که یکدفعه «أَن تَأْتِيَهُمْ غَاشِيَةٌ» یکدفعه یک عذاب فراگیری از عذاب خدا بیاید و آن‌ها را نیست و نابود بکند؟ همان‌طوری که در سوره‌های قبلی خواندیم از داستان نوح و قوم عاد و بقیه، یا اینکه یکباره قیامت‌شان بیاید حالا یا با مردن‌شان از این دنیا رفتن و یا برپا شدن قیامت، یکدفعه: «بَغْتَةً» یک‌هویی سرشان بیاید و خبرشان هم نشود و از زندگی برچیده بشوند و بروند، دیگر منتظر چه هستند؟ دارد آن‌ها را توبیخ می‌کند که شاید با این توبیخ‌ها، شاید به این ادبیات تند به هوش بیایند، با این هشدارها سر عقل بیایند و یک کاری بکنند که به نفع خودشان و زندگی‌شان تمام بشود.

«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (یوسف/۱۰۸)

بگو این راه من است، دعوت می‌دهم به سوی الله بر دانش و یقین من و کسانی که از من پیروی کردند، و الله پاک و منزّه است و من از مشرکان نیستم.

حالا می‌فرماید که آن مردم هر چقدر هم ایمان نیاورند یا اگر ایمان بیاورند آغشته به شرک هم بکنند، ولی می‌فرماید تو ای پیامبر، تو ای قرآن خوان، بگو که این راه من است، سبک زندگی من این است، همین که مردم را متوجه کنم، به مردم آگاهی بدهم، «أَدْعُو إِلَى اللَّهِ» آن‌ها را به سمت خدا دعوت کنم، به سوی آفریننده‌شان، «عَلَى بَصِيرَةٍ» نه از روی هیجان و احساسات بلکه از روی علم، دانش، بصیرت، یقین و آگاهی، استدلال آن‌ها را متوجه کنم به سوی الله. می‌فرماید که بگو این روش من است، هم من «وَمَنِ اتَّبَعَنِي» و کسی که از من تبعیت می‌کند، یار و یاور و امت من است، راه ما یعنی همه‌ی مؤمنان این است. می‌فرماید که هر کس از پیامبر تبعیت دارد جزو زندگیش این می‌شود که به سوی الله مردم را فرا می‌خواند، حالا هر کس در شغل خودش، در سمتی که دارد، در موقعیتی که قرار می‌گیرد از آن موقعیت به نفع دین الله و برای متوجه کردن مردم به سوی الله از آن موقعیت زندگی‌اش استفاده می‌کند، یکی کمتر یکی بیشتر، ولی می‌فرماید که هر کس از من تبعیت می‌کند راه ما این است زندگی ما این‌جوری است، و الله را هم پاک و منزّه می‌شماریم، «وَسُبْحَانَ اللَّهِ» یعنی راه من این است که الله را پاک و منزّه می‌دانم یعنی در این دنیا خیلی حرف‌ها به الله نسبت داده می‌شود، نسبت ظلم، ناعدالتی، عدم توجه، نسبت این که به کسی ظلم کرده، به زن ظلم کرده، به کسی ظلم کرده و انواع حرف‌ها که به الله نسبت داده می‌شود، صحبت‌های ناروا؛ می‌فرماید بگو که راه من این است که الله را پاک می‌شمارم یعنی استدلال می‌آورم، توضیح می‌دهم که الله هیچ کار ناروایی، هیچ ظلمی، هیچ ستمی به کسی نکرده و پاکی الله را به همگان با استدلال و منطق اعلام می‌کنم، این روش من است و من هم از مشرکان نیستم، روش من این است که هیچ وقت تحت تأثیر مشرکان قرار نمی‌گیرم، منافع خودم مصلحت‌های دنیوی خودم را قاطی راه خدا نمی‌کنم و شرک به زندگی‌ام وارد نمی‌کنم، بگو که راه من و کسانی که واقعاً از من تبعیت می‌کنند این است.

«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِي إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَواْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (یوسف/۱۰۹)

و قبل از تو از اهل شهرها نفرستادیم مگر مردانی که ما به سوی آن‌ها وحی می‌کنیم، آیا پس نرفتند در زمین که نگاه کنند چه جوری شده عاقبت کسانی که قبل آن‌ها بودند؟ و قطعاً زندگی آخرت بهتر است برای کسانی که تقوا را پیشه کردند، آیا اندیشه نمی‌ورزند؟

حالا می‌فرماید که خب این راه من است، من این مسیر را ادامه می‌دهم، البته من هم اولی‌اش نیستم، قبل من هم پیغمبران دیگر بودند و همین مسیر را طی کرده‌اند. می‌فرماید ما قبل از تو هم پیغمبرانی از اهل شهرها فرستادیم که ما به سوی آن پیامبران وحی کردیم، یعنی داستان همین است: یک پیغمبری می‌آید مردم را به سوی خدا دعوت می‌دهد خیلی عادی، قرار هم نیست هیچ کار خارق‌العاده و عجیب و غریبی اتفاق بیفتد، آن پیغمبران قبل که آمدند از اهل همین شهرها بودند، مال فلان جا، مال فلان روستا، مال فلان شهر، هیچ کدام از آن‌ها از آسمان نیامدند یعنی ساکن یکی از همین شهرها بودند، داخل همین مردم، داخل جامعه با مردم زندگی می‌کردند، قبل تو هم همین آدم‌ها بودند که به عنوان پیغمبر آمدند، شما نرفتید دقت بکنید، «أَفَلَمْ يَسِيرُواْ» آیا نرفتند؟ سیر و سیاحت در زمین نکردند ؟ در زمین تحقیق و تفحص نکردند که نگاه بکنند عاقبت کسانی که قبلشان بودند؟ با پیامبران جنگیدند، با حق ستیز داشتند، آخر عاقبتشان چه شد؟ مگر نرفتند که ببینند؟ که خواندیم در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف، سوره‌ی مبارکه‌ی هود، مفصّل، قوم نوح چه شد، قوم عاد چه شد، قوم ثمود چه شد، دانه دانه‌شان عاقبت آن‌ها می‌گوید آیا توجه به آن نکردند که چه شد؟ و زندگی آخرت می‌فرماید که بهتر است برای کسانی که تقوا پیشه کردند، یعنی در دنیا که آن‌ها نجات پیدا می‌کنند علاوه بر خوشبختی دنیایشان دیگر زندگی آخرت را ببینید! آن بهتر است و قابل مقایسه نیست با این دنیا برای کسانی که تقوا پیشه کردند، آن جا هم خوشبخت‌ترین مردم هستند، آیا باز نمی‌خواهند تعقّل بورزند؟ دست از آن کارهایشان بردارند؟ سر عقل بیایند؟ تا کی؟

«حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَن نَّشَاء وَلاَ يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ» (یوسف/۱۱۰)

تا زمانی که پیامبران ناامید شدند و گمان کردند که آن‌ها دروغ داده شدند، به آن‌ها دروغ گفته شده، که ناگهان یاری ما برای آن‌ها رسید، پس نجات می‌دهیم هر کسی را که بخواهیم، و عذاب و عقوبت ما برنمی‌گردد از قومی که مجرم هستند.

حالا پیامبران، هم این پیامبر که می‌فرماید راه و روش من این است زندگی من این، تا آخر قرار است من همین کار را انجام بدهم، بیداری، آگاهی دادن و آموزش دادن، قرار است من این کار را انجام بدهم و هر کس هم که دنباله‌رو من است؛ آن پیامبران قبلی هم که به همین شکل، و البته در این مسیر به همین سادگی کار انجام نمی‌شود و مردم متوجه نمی‌شوند. می‌فرماید که تمام آن پیامبران که مردم را متوجه کردند خیلی زحمت کشیدند، یعنی اول آیه‌ی ۱۰۴ که می‌فرماید هیچ دستمزدی از شما طلب نمی‌کنم یک کار سهل و ساده‌ای نبود، بسیار طاقت‌فرسا، وقت‌گیر، و آن خدماتی که قرار است به مردم انجام بدهد خیلی زحمتش فراوان بود، با وجود این همه زحمت و وقت گذاشتن برای این خدمت ولی من هیچ چیز از شما دریافت نمی‌کنم، و علاوه بر زحمت می‌فرماید که سختی‌ها و آنقدر کارهای طاقت‌فرسا پیامبران انجام دادند و آنقدر از قومشان بدی دیدند که دیگر ناامید شدند که هیچ فایده‌ای ندارد این همه بخواهند خدمات بدهند و مردم را متوجه بکنند، مردم حق و حقیقت را، خدا را نمی‌خواهند دوست ندارند. «حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ»: تا پیامبران به نقطه‌ی یأس رسیدند، ناامید شدند از بس که مورد آزار و اذیت و نکوهش و تحقیر و این‌ها قرار گرفتند که دیگر از این مردم ناامید شدند. «وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُواْ»: آنقدر هم مورد عذاب و شکنجه قرار گرفتند و آن‌ها قهقهه می‌زدند و بر پیامبران و یاران پیامبران مسلط بودند و آنقدر آن‌ها ذلیل زیر دست آن مجرمان و کافران شدند که دیگر مأیوس شدند که کی پس نصرت خدا می‌آید؟ تا جایی که آنقدر زلزله شدند آنقدر در توفان حوادث گیر کردند که دیگر به خودشان گفتند ، به صورت ناخودآگاه در ذهنشان می‌آمد که شاید این‌ها دروغ است، شاید به آن‌ها دروغ گفته شده خبری از نصرت نیست، حالا در ذهن پیروان پیامبران و چه بسا خود پیامبر بر اثر انسان بودنشان و خستگی از شرایطی که بر سرشان می‌آید آن شرایط سخت و نفس‌گیر، نه اینکه این‌ها دروغ بوده، در چنین مرحله‌ای که رسیدند که طاقتشان به حلقومشان رسید حالا می‌فرماید «جَاءَهُمْ نَصْرُنَا»: حالا یاری ما،نصرت ما فرا رسید، به مثل پیامبر یوسف‌‌(ع). کل این آیات را باید در داستان یوسف در آینه‌ی این داستان باید ببینیم که پیامبر یوسف(ع) نه یک سال نه دو سال، قریب به سی سال غربت و زجر و شکنجه و دربه‌دری کشید، آن همه زندانی، آن همه قربانیِ نقشه‌ها شدن، در چاه، در خانه‌ی عزیز مصر، و همه‌ی آن حوادث را کشید ولی دست آخر آمد، و خود پیامبر(ص) که تا نزدیک به قتل او را بکشند که یارانش برخی از یاران وفادارش سر جایش حاضر شدند بخوابند خودشان را به کشتن بدهند ولی پیامبر آسیبی به او نرسد، و خیلی از حوادث دیگر به این شکل.
می‌فرماید که پیامبران به آن نقطه‌ی ناامیدی رسیدند تا چنین چیزی در ذهنشان فرا رسید، حالا می‌فرماید در این مرحله نصرت ما آمد حالا ما نجات می‌دهیم هر کس را که بخواهیم، ولی از آنور آن عقوبت ما، «بَأْس»: عقوبت، و عذاب ما از قومی که مجرم هستند حالا دیگر دست از سرشان برنمی‌دارد، «وَلاَ يُرَدُّ»: از آن‌ها برطرف نمی‌شود، حالا دیگر نوبت آن‌ها است که تا حالا قهقهه می‌زدند و آن همه سرمستانه ظلم می‌کردند حالا دیگر نوبت آن‌ها است که عذاب خدا را بچشند و از آنور پیامبران و بندگان صالحش را از دست آن‌ها نجات بدهد.

«لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِي الأَلْبَابِ مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ» (یوسف/۱۱۱)

قطعاً در قصه‌ی آن‌ها عبرتی است برای کسی که اهل خرد است، سخنی نیست که دروغ باشد، ولی تصدیقی است به آنچه که از پیش رو قرار دارد و تفصیل است، مفصّل و توضیح کامل برای هر چیزی است ، و سراسر هدایت‌گری است و رحمت است برای قومی که ایمان می‌آورند.

آخرین آیه به اولین آیه‌ی سوره‌ی مبارکه وصل می‌کند ‌، اولین آیات که فرمود این بهترین قصه است که ما می‌خواهیم برای تو بیان کنیم. در این قصه فراوان درس عبرت است برای کسانی که خواهان عبرت هستند.
می‌فرماید این جا که حالا در قصه‌ی آن‌ها این قصه‌ی پیامبر یوسف(ع) و یعقوب و سایر قصه‌ی پیامبران، می‌فرماید که عبرتی است برای کسی که اهل خرد است، یعنی روز اول سختی برطرف نمی‌شود، طول می‌کشد، سختی هم می‌آید، آدم خوب باشد یا آدم بد باشد سختی می‌آید، مصیبت‌ها می‌آید، هیچ کس انتظار نداشته باشد که سختی سرش نیاید، کسی هم انتظار نداشته باشد که با دعا کردن و ظرف دو روز تمام آن حوادث برچیده شود برود و به یک زندگی راحت برسد، طول می‌کشد تا جایی که به آن نقطه‌ای برسد که دیگر خسته بشود آن موقع نصرت خدا می‌آید اگر عقب‌نشینی نکند و ایمانش را از دست ندهد. می‌فرماید حالا در قصه‌ی آن‌ها عبرت است البته نه برای هر کسی، برای هر کسی که اهل دقت باشد، «لِّأُولِي الأَلْبَابِ» یعنی اهل تفکر، اهل خرد که بتواند زندگی خودش هم با پیامبران مقایسه کند و بفهمد که در زندگی‌ خودش چه حوادثی خیلی طبیعی است که پیش بیاید و انتظارش را هم داشته باشد، جزع فزع نکند، صبور باشد، برای حل آن به همراه تلاش و در کنار صبوری دعا کند، می‌فرماید که برای هر کسی که اهل خرد است این‌ها عبرت است و الگو است، این کلامی که شما شنیدید «مَا كَانَ حَدِيثًا يُفْتَرَى» حدیثی نیست سخنی نیست که دروغ باشد همین‌جور بافته‌ای باشد، ولی می‌فرماید که این کلام، کلام الله همان کلامی است که سایر پیغمبران را و سایر کتاب‌های قبل را تأیید می‌کند، «الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ»: تورات، انجیل، زبور، کتاب‌های دیگر را تأیید می‌کند و این قرآن در همان راستا برای تکمیل آن‌ها در ادامه‌ی راه آن‌ها آمده، و می‌فرماید که همه چیز را با تفصیل بیان می‌کند، توضیح مفصّل می‌دهد تا شخص متوجه بشود که چه جوری زندگی بکند و چه جوری بینش‌اش و تفکرش را تنظیم بکند، «وَتَفْصِيلَ كُلَّ شَيْءٍ»: کل حوادث را خوب توضیح می‌دهد و هدایت‌گری می‌کند، راه را جلوی پای آدم می‌گذارد که چه طوری زندگی بکند و آن زندگی هم بر اساس رحمت که منتهی و منجر به خیر و خوبی شخص می‌شود، به نفع شخص تمام می‌شود همان‌طوری که به نفع پیامبر یعقوب و یوسف تمام شد، پایان کار چیز شیرینی تحویل شخص می‌دهد، سرانجامِ رحمتی دارد البته نه برای هر شخصی، برای قومی که به الله و این کتاب ایمان دارند.