سوره فاتحه + مقدمه
صفحه 1 / جز 1 / آیات 7
سوره بقره
صفحه 2 الی 49 / جزء 1 و 3 / آیات 286
سوره آل عمران
صفحه 50 الی 76 / جزء 3 و 4 / آیات 200
سوره نساء
صفحه 77 الی 106 / جزء 4 و 6 / آیات 176
سوره مائده
صفحه ۱۰۶ الی 127 / جزء ۶ و 7 / آیات 120
سوره انعام
صفحه 128 الی 150 / جزء 7 و 8 / آیات 165
سوره اعراف
صفحه 151 الی 176 / جزء 8 و 9 / آیات 206
سوره انفال
صفحه 177 الی 186 / جزء 9 و 10 / آیات 75
سوره توبه
صفحه 187 الی 207 / جزء 10 و 11 / آیات 129
سوره یونس
صفحه 208 الی 221 / جزء 11 / آیات 109
سوره هود
صفحه 221 الی 235 / جزء 11 و 12 / آیات 123
سوره یوسف
صفحه 235 الی 248 / جزء 12 و 13 / آیات 111
سوره رعد
صفحه 249 الی 254 / جزء 13 / آیات 43
سوره ابراهیم
صفحه 255 الی 261 / جزء 13 / آیات 52
سوره حجر
صفحه 262 الی 267 / جزء 14 / آیات 99
سوره نحل
صفحه 267 الی 281 / جزء 14 / آیات 128
سوره اسراء
صفحه 282 الی 293 / جزء 15 / آیات 111
سوره کهف
صفحه 293 الی 304 / جزء 15 و 16 / آیات 110
سوره مریم
صفحه 305 الی 312 / جزء 16 / آیات 98
سوره طه
صفحه 312 الی 321 / جزء 16 / آیات 135
سوره انبیاء
صفحه 322 الی 331 / جزء 17 / آیات 112
سوره حج
صفحه 332 الی 341 / جزء 17 / آیات 78
سوره مؤمنون
صفحه 342 الی 349 / جزء 18 / آیات 118
سوره نور
صفحه 350 الی 359 / جزء 18 / آیات 64
سوره فرقان
صفحه 359 الی 366 / جزء 18 و 19 / آیات 77
سوره شعراء
صفحه 367 الی 376 / جزء 19 / آیات 227
سوره نمل
صفحه 377 الی 385 / جزء 19 و 20 / آیات 93
سوره قصص
صفحه 385 الی 396 / جزء 20 / آیات 88
سوره عنکبوت
صفحه 396 الی 404 / جزء 20 و 21 / آیات 69
سوره روم
صفحه 404 الی 410 / جزء 21 / آیات 60
سوره لقمان
صفحه 411 الی 414 / جزء 21 / آیات 34
سوره سجده
صفحه 415 الی 418 / جزء 21 / آیات 30
سوره احزاب
صفحه 418 الی 427 / جزء 21 و 22 / آیات 73
سوره سبا
صفحه 428 الی 434 / جزء 22 / آیات 54
سوره فاطر
صفحه 434 الی 440 / جزء 22 / آیات 45
سوره یس
صفحه 440 الی 445 / جزء 22 و 23 / آیات 83
سوره صافات
صفحه 446 الی 452 / جزء 23 / آیات 182
سوره ص
صفحه 453 الی 458 / جزء 23 / آیات 88
سوره زمر
صفحه 458 الی 467 / جزء 23 و 24 / آیات 75
سوره غافر
صفحه 467 الی 476 / جزء 24 / آیات 85
سوره فصلت
صفحه 477 الی 482 / جزء 24 و 25 / آیات 54
سوره شوری
صفحه 483 الی 489 / جزء 25 / آیات 53
سوره زخرف
صفحه 489 الی 495 / جزء 25 / آیات 89
سوره دخان
صفحه 496 الی 498 / جزء 25 / آیات 59
سوره جاثیه
صفحه 499 الی 502 / جزء 25 و 26 / آیات 37
سوره احقاف
صفحه 502 الی 506 / جزء 26 / آیات 29
سوره محمد
صفحه 507 الی 510 / جزء 26 / آیات 38
سوره فتح
صفحه 511 الی 515 / جزء 26 / آیات 29
سوره حجرات
صفحه 515 الی 517 / جزء 26 / آیات 18
سوره ق
صفحه518 الی 520 / جزء 26 / آیات 45
سوره ذاریات
صفحه 520 الی 523 / جزء 26 و 27 / آیات 60
سوره طور
صفحه 523 الی 525 / جزء 27 / آیات 49
سوره نجم
صفحه 526 الی 528 / جزء 27 / آیات 62
سوره قمر
صفحه 528 الی 531 / جزء 27 / آیات 55
سوره رحمن
صفحه 531 الی 534 / جزء 27 / آیات 78
سوره واقعه
صفحه 534 الی 537 / جزء 27 / آیات 29
سوره حدید
صفحه 537 الی 541 / جزء 27 / آیات 29
سوره مجادله
صفحه 542 الی 545 / جزء 28 / آیات 28
سوره حشر
صفحه 545 الی 548 / جزء 28 / آیات 24
سوره ممتحنه
صفحه 549 الی 551 / جزء 28 / آیات 13
سوره صف
صفحه 551 الی 552 / جزء 28 / آیات 14
سوره جمعه
صفحه 553 الی 554 / جزء 28 / آیات 11
سوره منافقون
صفحه 554 الی 555 / جزء 28 / آیات 11
سوره تغابن
صفحه 556 الی 557 / جزء 28 / آیات 18
سوره طلاق
صفحه 558 الی 559 / جزء 28 / آیات 12
سوره تحریم
صفحه 560 الی 561 / جزء 28 / آیات 12
سوره ملک
صفحه 562 الی 564 / جزء 28 / آیات 30
سوره قلم
صفحه 564 الی 566 / جزء 29 / آیات 52
سوره حاقه
صفحه 566 الی 568 / جزء 29 / آیات 52
سوره معارج
صفحه 568 الی 570 / جزء 29 / آیات 44
سوره نوح
صفحه 570 الی 571 / جزء 29 / آیات 52
سوره جن
صفحه 572 الی 573 / جزء 29 / آیات 28
سوره مزمل
صفحه 574 الی 575 / جزء 29 / آیات 20
سوره مدثر
صفحه 575 الی 577 / جزء 29 / آیات 56
سوره قیامت
صفحه 577 الی 578 / جزء 29 / آیات 40
سوره انسان
صفحه 578 الی 580 / جزء 29 / آیات 31
سوره مرسلات
صفحه 580 الی 581 / جزء 29 / آیات 50
سوره نباء
صفحه 582 الی 583 / جزء 30 / آیات 40
سوره نازعات
صفحه 583 الی 584 / جزء 30 / آیات 46
سوره عبس
صفحه 585 / جزء 30 / آیات 42
سوره تکویر
صفحه 586 / جزء 30 / آیات 29
سوره انفطار
صفحه 587 / جزء 30 / آیات 19
سوره مطففین
صفحه 587 الی 589 / جزء 30 / آیات 36
سوره انشقاق
صفحه 589 / جزء 30 / آیات 25
سوره بروج
صفحه 590 / جزء 30 / آیات 22
سوره طارق
صفحه 591 الی 591 / جزء 30 / آیات 17
سوره اعلی
صفحه 591 الی 592 / جزء 30 / آیات 19
سوره غاشیه
صفحه 592 / جزء 30 / آیات 25
سوره فجر
صفحه 593 الی 594 / جزء 30 / آیات 30
سوره بلد
صفحه 594 / جزء 30 / آیات 20
سوره شمس
صفحه 595 / جزء 30 / آیات 15
سوره لیل
صفحه 595 الی 596 / جزء 30 / آیات 21
سوره ضحی
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 11
سوره شرح
صفحه 596 / جزء 30 / آیات 8
سوره تین
صفحه 597 / جزء 30 / آیات 8
سوره علق
صفحه 597 / سوره علق / جزء 30 / آیات 19
سوره قدر
صفحه 598 / سوره قدر /جزء 30 / آیات 25
سوره بینه
صفحه 598 / سوره بینه/ جزء 30 / آیات 8
سوره زلزله
صفحه 599 / سوره زلزله/ جزء 30 / آیات 8
سوره عادیات
صفحه 599 / سوره عادیات/ جزء 30 / آیات 9
سوره قارعه
صفحه ۶۰۰ / قارعه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۱۱
سوره تکاثر
صفحه ۶۰۰ / تکاثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی 8
سوره عصر
صفحه ۶۰۱ / عصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره همزه
صفحه ۶۰۱ / همزه / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۹
سوره فیل
صفحه ۶۰۱ / فیل / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره قریش
صفحه ۶۰۲ / قریش / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴
سوره ماعون
صفحه ۶۰۲ / ماعون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۷
سوره کوثر
صفحه ۶۰۲ / کوثر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره کافرون
صفحه ۶۰۳ / کافرون / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶
سوره نصر
صفحه ۶۰۳ / نصر / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۳
سوره مسد
صفحه ۶۰۳ / مسد / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره اخلاص
صفحه ۶۰۴ / اخلاص / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۴
سوره فلق
صفحه ۶۰۴ / فلق / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۵
سوره ناس
صفحه ۶۰۴ / ناس / جزء ۳۰ / آیه ۱ الی ۶
هنوز پرسشی پرسیده نشده
اولین کسی باشید که سؤال خود را مطرح می کنید! در مرحله بعدی می توانید جزئیات را اضافه کنید.
یک پرسش جدید بپرسید
افزودن پاسخ
دانلود فایل تصویری دانلود فایل صوتی پرسش و پاسخ صفحه
تلاوت این صفحه:
صفحه ۲۰۵
«التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» (توبه/۱۱۲)
توبه کنندگان، عبادت کنندگان، ستایش کنندگان، سیر و سیاحتکنندگان، رکوعکنندگان، سجدهکنندگان، امر کنندگان به معروف، و نهی کنندگان از منکر، و محافظان برای حدود خدا و بشارت بده به مومنان.
در صفحه قبل خواندیم در مورد جنگ و جهاد و اینکه الله از مومنان، جانشان و اموالشان را داشت میخرید و در ازای آن به آنها بهشت میداد. شاید افرادی بگویند ما در موقعیتی هستیم که چنین اتفاقی برای ما نمیافتد؛ موقعیت جنگ و جهاد و فروختن جسم و مال به خدا را ما نداریم. حالا به هر دلیلی یا در آن موقعیت جنگ و جهاد نیست؛ یا طرف ضعیف است، پیر است، یا زنها که نيمي از جامعه هستند. حالا در این آیه بیان میکند یک سری خصوصیاتی که خدا از آنها تعریف میکند و آنها را دوست دارد و آنها را مؤمنان واقعی مینامد که همه میتوانند این خصوصیتها را داشته باشند.
میفرماید؛ اولین صفت؛ «التَّائِبُونَ»: یعنی کسانی که توبه میکنند. یعنی کسانی که حاضرند به کارهایشان فکر کنند و حاضرند اشتباهاتشان را بپذیرند. و بعد این جرأت را دارند که معذرتخواهی کنند و بعد تصميم میگیرند که مسیر زندگیشان را عوض کنند، از آن مسیری که میرفتند؛ حالا امکان دارد در مسیر شهوت باشد، بد اخلاقی باشد، بد زبانی باشد، از نظر درآمد حرام و دروغ و…. باشد یا از نظر ارتباطات ناسالم و گناه باشد، یا در هر زمینهای به کارهایش فکر میکند و بعداً معذرتخواهی میکند. حالا اگر حق دیگران است از دیگران معذرت خواهی میکند و هم به درگاه خدا استغفار میکند. و اگر گناهانی است که در حق خدا و در حق خودش انجام میدهد پیش خدا طلب توبه و استغفار میکند و بعد، از آن مسیر برمیگردد. این میشود: «التَّائِبُونَ» و اولین قدم برای رشد و پیشرفت آدم همین توبه است که این شهامت را داشته باشد، خودش را بازبینی کند و از مسیر اشتباه حاضر باشد دست بکشد و معذرت خواهی کند. و بعد «الْعَابِدُونَ»: یعنی خدا را عبادت میکنند.
حالا از مسیر منفی برگشت، حالا باید راه درست را برود، این رفتن راه درست «عَابِد» میشود. حالا باز در هر زمینهای، در خانواده، در اقتصاد، در آمد، نماز و عبادت و هر مسئلهای بنابر فرموده خدا آن را انجام دهد؛ یعنی کارهایش درست و صحیح باشد این میشود: «الْعَابِدُونَ» این دوتا، بعد «الْحَامِدُونَ»: خدا را حمد میکند. در زندگیش بابت همین نعمتها، بابت همین کارهای خوبی که دارد انجام میدهد خدا را حمد و ستایش میکند؛ يعني درست است که توبه کرده از آن گناهها و لذتها دست کشیده راه درست را دارد میرود ولی به خودش فشار نیاورد، زورش نیاید، به اجبار و اکراه نباشد، خدا را بابت این حمد کند. از جان و دل آن کارها را انجام دهد. از جان و دل از آن گناهان دست بکشد و راضی باشد از آن تصمیمی که جدیداً گرفته است، این میشود: «الْحَامِدُونَ» خدا را مدام ستایش بگوید. (چون هستند کسانی که هم توبه میکنند و هم عبادت کارند ولی به زور آن کارها را انجام میدهند معترض هستند و فقط به خاطر یک سری مسائل جانبی دارند آنها را انجام میدهند؛ از ته دل نیست و از خدا معترض هستند، ته دلشان از خدا راضی نیستند ولی خدا را ستایش میگویند.) برای کارهایشان از ته دل راضی هستند. بعد «السَّائِحُونَ»: وقتی که شخص در مسیر درست میرود و دل و ذهنش برای خدا هم پاک است. خدا را حمد و ستایش میگوید. حالا باید دیگر فضای فکریاش باز باشد تا تجربهاش بیشتر شود، میدانهای بیشتری بفهمد و نمیفهمد جز اینکه سیر و سیاحت داشته باشد؛ یعنی برود و ببیند، دنیا را ببیند، اطراف را ببیند. حالا یا رفتن حضوری، یا اینکه سیر و سیاحت در زمین، سیر و سیاحت در کتابها و مطالعه، کسب تجربه، هر آنچه که در آن حرکت و سیر و سیاحت وجود دارد میشود: «السَّائِحُونَ». مثل قبلاً که خواندیم که اعراب چرا از همه بدتر بودند؟ چون فضای زندگی شان تنگ و تاریک بود، فضای فکری هم تنگ و تاریک میشود. بعد هم متعصب، بعد بیشترین مبارزه و سختی و لجاجت را آنها دارند. آدمی که سیر و سیاحت دارد، فکر و دلش باز است، ظرفیت وجودیش باز میشود و پذیرشش بیشتر میشود این میشود: «السَّائِحُونَ» چون انسان را توسعه و رشد میدهد. و سير و سیاحت در دین اسلام، در قرآن خیلی مهم است؛ چون انسان را بزرگ میکند. و دارد تعریف میکند از کسانی که دنیاگرد هستند. آنهایی که دنبال تجربه هستند و دنبال بیشتر کردن معلومات و فضای فکریشان هستند. حالا از هرطریقی که باشد خدا آنها را دوست دارد و میپسندد. و بعد «الرَّاكِعُونَ» وقتی که سیر و سیاحت کرد رفت و فضای فکریش باز شد و فهمید، اهل تجربه و اهل دانش شد، دیگر رکوعکنندگان هستند. اینطور نیست که غرور به آنها دست دهد خودشان را بینیاز بدانند. رکوع میکنند، در مقابل خدا خاشع هستند، تواضع دارند، بعد سجده میکنند. خودشان را در پیشگاه خدا نادیده میگیرند و خودشان را در مقابل خدا هیچ میدانند و به زمین میافتند، به خاک میافتند. آن رشد و پیشرفتشان سبب نشده که از خدا دورتر شوند بلکه به خدا نزدیکتر میشوند. رکوع میکنند، سجده میکنند. بعدش حالا خودشان را ساختند در فکر دیگران هستند، دیگران را به معروف امر میکنند؛ يعني حالا دیگر میفهمند که به فکر همنوعانشان باشند، به فکر اجتماعشان باشند. و از منکر نهی میکنند، فرهنگ سازی میکنند که مردم از کارهای منکر دست بکشند، آن را انجام ندهند. خودشان را گرفتار نکنند این کارها را انجام دهند. یعنی احساس مسئولیت دارند و بعد «وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ»: یعنی نسبت به حدود خدا محافظ هستند، رعایتش میکنند. وقتی که شخص دیگران را امر به معروف کرد و نهی از منکر کرد؛ غرق دیگران نشود، خودش هم حواسش به خودش باشد که حدود خدا را همیشه رعایت کند. يعني قوانين ومقررات خدا را بفهمد و بر آن محافظت کند. یعنی خیلی مسائل جلو دستش میآید. حالا یک زمانی بحث ارث و میراث است به نفع خودش کار نکند چون پول شيرين است حدود خدا، آن میراثی که خدا گفته این حدود را رعایت کند. اگر بحث مشاجره با خانواده است، با خانواده مشکل دارد حدود خدا را رعایت کند. دست به بد اخلاقی نزند، همسرش را اذیت نکند، انتقام نگیرد، عقده خالی نکند. اگر مشکل دارد حدود خدا را رعایت کند. مسیر اختلافات مشخص است دست به بد اخلاقی نزند. اگر بالفرض فقیر و…. است پس در زمینه فساد و درآمد و… حدود خدا را، حلال و حرام، قسم دروغ و… را رعایت میکند و به همین شکل اگر ارتباط هست، با کسی در ارتباط است خدا حد و حدود گذاشته برای ارتباط دو نفر حدود خدا را رعایت میکند، و اینها را در زندگیش محافظت میکند. حالا میفرماید: «وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»: مؤمنان را خوش خبری بده. آنها دیگر باید خوشحالی کنند. دلشان خوش و شاد باشد که مؤمن هستند که اینطوری هستند.
«مَا كَانَ لِلنَّبِيِّ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَنْ يَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكِينَ وَلَوْ كَانُوا أُولِي قُرْبَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» (توبه/۱۱۳)
شایسته نیست برای پیغمبر و برای کسانی که ایمان آوردند (یعنی این اجازه را ندارند) که برای مشرکان طلب استغفار کنند هرچند که قوم و خویشش باشد بعد از اینکه برای آنها روشن شد که آنها اصحاب جهنم هستند.
یعنی آن طرف انسانهای مؤمن، از این طرف هم کسانی که با این ارزشها مبارزه میکنند. هستند افرادی که با حدود خدا، قوانین خدا، کتاب خدا، دین خدا، مبارزه میکنند و در ستیز و جنگ هستند. حالا آن افراد و مجموعه؛ میگوید پیغمبر و کسانی که ایمان آوردند تا روز قیامت، هر کس مسلمان مؤمن است، آنها دیگر اجازه ندارد که برای مشرکان طلب استغفار کنند؛ پیش خدا بخواهد که خدا آنها را ببخشد، هر چند که قوم و خویشش باشد، عمویش باشد، پدرش باشد، برادرش باشد، همسرش باشد، فرزندش باشد، هرچند که قوم و خویشش باشد. البته «مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمْ»: بعد از اینکه برایشان روشن شد که آنها اهل جهنم هستند. یعنی آنها بدانند، یعنی وقتی که مشرکان به مرحلهای از تبیین رسیدند که گناه چیست! حرام چیست! کفر چیست! شرک چیست! آنها وقتی که فهمیدند، برایشان مشخص شد و بعد با آنها مبارزه کردند؛ حالا پیامبر و مؤمنان حق ندارند برای این افراد نزد خدا طلب استغفار کند، طلب بخشش کند. چون به مرحله تبیین رسیدند که اینها اهل جهنم هستند. و آنها دارند کارهایی انجام میدهند که اهل جهنم هستند. برایشان واضح شده است. يعني راه درست را فهمیدند و با آن مبارزه کردند. میگوید برای این مجموعه هیچکس حق ندارد که نزد خدا طلب بخشش کند! چون خدا هم یک سری قوانینی دارد که به آن قوانین باید احترام گذاشت. یعنی رحمت خدا همه چیز را در بر میگیرد و از آن طرف خدا غیر از رحمت، خشم و غضب و انتقام هم دارد و این خشم و غضب برای یک سری از افرادی است که در ستیز با حقیقت هستند، به خاطر تعصب، به خاطر هوا و هوس، تکبر دارند. آنها بعد از فهم و دانش با خدا، با حقیقت در جنگ و ستیز هستند. این افراد خدا برایشان غضب دارد. شما دیگر حق ندارید پادرمیانی کنید و از خدا بخواهید که اینها را ببخشد. اینها همان کسانی هستند که مشمول خشم و غضب هستند پس مؤمنان و پیغمبر اجازه چنین کاری را ندارند. این قانون خداست و به قانون خدا باید احترام گذاشت.
«وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ ۚ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ» (۱۱۴)
واستغفار ابراهيم برای پدرش نبود إلا از وعدهای که با آن گذاشته بود (به آن وعده داده بود قول داده بود) پس زمانی که برایش مشخص شد که آن دشمنی برای الله است از آن تبرئه کرد بدون شک که ابراهیم بسیار مهربان و بسیار بردبار بود. (بسیار دلسوز و و بردبار بود.)
میگوید پیغمبر و مؤمنان اجازه چنین کاری را ندارند که استغفار کنند و از آن طرف هم پیامبر ابراهیم برای پدرش که مشرک بوده استغفار کرده است! پس چرا ابراهیم علیه السلام استغفار کرده؟! این جا جواب میدهد که آن طلب بخششی برای پدرش از سر یک قولی بود که داده بود؛ چون وقتی که پدرش خواست او را از خانه بیرون کند پیامبر ابراهیم گفت که من برایت از خدا طلب بخشش میکنم. آن قول را به پدرش داد، این وعده را داد و به خاطر آن وعده برای پدرش از خدا طلب استغفار میکرد. ولی آن تا زمانی ادامه پیدا کرد: «فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ» وقتی که دیگر برای ابراهیم علیه السلام مشخص شد که پدرش دشمن خدا است. (مثل آیه قبل) یعنی مشخص شد که آن دشمن خداست. یعنی با خدا در جنگ و ستیز است. میداند و با حقیقت مبارزه میکند. وقتی که فهمید پدرش دشمن خداست آن موقع دیگر دست از استغفار برایش کشید و بلکه «تَبَرَّأَ مِنْهُ»: و از پدرش بیزاری جست. دیگر خطش را از پدرش جدا کرد. ابراهیم اوایل به خاطر قول بود بعداً هم خودش را جدا کرد. پس کسی نمیتواند این را دست آویز قرار دهد که چرا ابراهیم! داستانش این بود، و چرا ابراهیم چنین کاری؟ یعنی خیلی دیر دست از استغفار کشید. میفرماید که چون ابراهیم بسیار دلسوز و بردبار بود؛ یعنی آن همه بدی دیده بود، آن همه نشانهها دیده بود که پدرش کافر است، روز اول هم مشخص بود ولی از بس که ابراهیم مهرورز بود، دلسوز بود، خیرخواه بود، و آنقدر صبور بود، این جزء اخلاق و شخصیت پیامبر ابراهیم علیه السلام بود؛ یعنی شخصیتش اینطوری بود، یک شخصیت بسیار نرم و حلیم و رئوف و مهربانی داشت که با وجود اینکه خیلی چیزها را میفهمید ولی هنوز یک روزنه امیدی در دلش بود و آن بدیها را نادیده میگرفت. به خاطر این گفت که من برای پدرم طلب استغفار میکنم تا به نتیجه رسید که دشمن خداست آن موقع دست کشید.
«وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ ۚ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (توبه/۱۱۵)
میگوید امکان ندارد که الله قومی را گمراه کند بعد از اینکه آنها را هدایت داد تا زمانی که برایشان مشخص کند که از چه چیزهایی باید دست بکشند. بدون شک که الله نسبت به تمام چیزها داناست.
حالا پدر پیامبر ابراهیم علیه السلام، بعد آن مشرکان، آن قوم و خویش پیامبر بودن، اصلاً قوم و خویش آدمهای معمولی وقتی که مشرک هستند! «وَلَو كَانُوا أُولِى قُرْبَىٰ» چرا چنین مجموعهای از مردم وجود داشته باشند که مشرکند که حتی پیش خدا هم نباید برای آنها طلب بخشش کرد؟ آنها که خودشان از خدا بخشش نمیخواهند پس شما چرا بخواهید؟ چرا چنین مجموعهای افرادی پیدا بشوند؟ اصلاً چرا وجود داشته باشند؟ چه میشود که اینها گمراه میشوند؟ جاهای دیگر هم خدا میگوید که هر کس را او بخواهد گمراه میکند، هر کس را که بخواهد هدایت میدهد. پس اینها که گمراه شدند خدا اینها را گمراه کرده است. در این آیه خدا قانون خود را بیان میکند که چه کسانی را گمراه میسازد؟ میفرماید که اصلاً سزاوار نیست که خدا کسی را گمراه کند؛ یعنی جزء قانون خدا نیست، شایسته خدا نیست که کسی را گمراهی کند. خدا هیچ قومی را گمراه نمیکند بعد از اینکه آنها را هدایت داد، راه هدایت را جلو پایشان گذاشت، جلویشان چراغ را روشن کرد، و بعد از اینکه هدایت گیرشان آمد.حالا «حَتَّىٰ يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ»: حالا دیگر خدا برای آنها روشن میکند، آگاهی میدهد چیزهایی را که باید از آن دست بکشند؛ یعنی چیزهایی که درست و اشتباه است برایشان مشخص میکند. خدا راه تقوا را برایشان مشخص میکند. بعد از اینکه برایشان مشخص کرد، حالا آن طرف با آنها مبارزه کرد، بعد از اینکه فهمید، خدا برایش مشخص کرد و به او یاد داد؛ یعنی او را در آن موقعیت دانش قرار داد. بعد وقتی شخص مبارزه میکند آن موقع خدا این شخص را گمراه میکند نه کس دیگر را، یعنی خدا بعد از اینکه بارها چراغ قوه جلو پایش گرفت و او به آن چراغ قوه سنگ زد و میخواست آن را بشکند و از بین ببرد، عمداً با آن مبارزه میکرد، آن موقع خدا چراغش را خاموش میکند. همچنین آدمی که اینطوری با آن چراغ جلو پایش برخورد میکند، این آدم را خدا گمراه میکند. در غیر این صورت خدا هیچ کسی را گمراه نمیکند. آدم دیگری پیش خدا گمراه به حساب نمیآید. این آدم گمراه است و الله نسبت به هر چیزی دانش دارد؛ یعنی آن کس دارد چه کار میکند با حقیقتی که به او رسیده است خدا آگاه است. یعنی شما با کسی که آگاهی ندارد، خبر ندارد، مواجه نیستید. با یک خدای دانا مواجه هستید. خوب میفهمد که چه کارهایی در حق آن طرف انجام داده و آن طرف در مقابل آن هدایتهای خدا در مقابل آن عقل و بصیرت و دانشش، اندیشهاش چه کارهایی انجام داده و چگونه روی خرد و اندیشهاش پا گذاشته است. خدا اینها را کاملاً میفهمد و الله نسبت به همهی چیزها دانا است.
«إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ يُحْيِي وَيُمِيتُ ۚ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ» (توبه/۱۱۶)
بدون شک که الله برای اوست پادشاهی آسمانها و زمین. زنده میکند و میمیراند. و برای شما به غیر از الله هیچ دوست و یاریگری هم نیست.
حالا تمام این صحنهها، تمام این وجود میگوید که همهاش مال خداست. پادشاهی آسمانها و زمین، زندگی و مرگ، جسم و جان شما، میدان زندگی شما، محیط زندگی شما، تمام آنچه که وجود دارد. میفرماید که همهاش مال الله است؛ یعنی کسی که تصمیم گیر است، کسی که مؤثر است، الله است. وقتی که جسم و جان و نفس و وجود و محل زندگی و همه داشتههای شما مال الله باشد به صورت منطقی شما هم به غیر از الله هیچ یاریگری، هیچ دلسوزی، هیچ خیرخواهی نخواهید داشت. همه چیزتان دارد به الله برمیگردد؛ پس به غیر از الله هم هیچ دوست و یاوری ندارید. یعنی دست آخر شما باید این حقیقت را بپذیرید و به عقل و خردتان احترام بگذارید، آن چیزهایی که خدا جلو پایتان میگذارد.
«لَقَدْ تَابَ اللَّهُ عَلَى النَّبِيِّ وَالْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُ فِي سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّهُ بِهِمْ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» (توبه/۱۱۷)
قطعاً الله بر پیامبر و بر مهاجرین و انصار اقبال کرد. آن کسانی که در آن ساعت سخت از او تبعیت کردند، بعد از این که دلهای گروهی از آنها نزدیک بود که دچار انحراف شود بعد توبه کرد بر آنها (آنها را پذیرفت) بدون شک که الله نسبت به آنها بسیار رئوف است. (مهرورز و مهربان است)
دارد صحبت میکند همانطور که در چند صفحه قبل خواندیم که در آن صحنه سخت جنگ تبوک که پیامبر (صلی الله علیه) خواست برود با امپراتوری روم که یک قلدری بود، فقط میخواست همه چیز مال خودش باشد، یک خودخواه به تمام معنا بود و آزادی را از مردم گرفته بود و مردم را مجبور میکرد که از هر نظر دنبال او باشند، تابع او باشند، و همه جا را به استعمار کشیده بود. پیعمبر جلو این این قلدر ایستاد و رفت که با آن امپراتوری بزرگ جهان رو در رو شود و در این میدان سخت پیغمبر حرکت کرد. علاوه بر اینکه وضعیت خود مسلمانان هم دارای مشکلاتی بودند. گرمای گرم بود. فصل میوه بود. مسافت خیلی دور و دراز بود. حدود ۶۰۰ کیلومتر برو، ۶۰۰ کیلومتر هم بیا خیلی مسافت طولانی بود. حالا پیغمبر حاضر شد این مسافت طولانی را برود با این بحران و موقعیتی که هست، پیغمبر رفت. میگوید الله به پیغمبر رو کرد؛ یعنی از او اقبال کرد، «تَابَ»: یعنی خدا وقتی که به شخص رو میکند. سوره توبه هم هست و اولین صفت است که در این صفحه دارد، «التَّائِبُونَ»: کسانی که به طرف خدا میروند و وقتی که رفتند خدا هم به سمتش میآید و اقبال میکند، آن شخص را میپذیرد. حالا میفرماید که خداوند اقبال کرد از پیغمبر و مهاجران: هجرت کنندگان، یعنی او را مورد عنایت و مورد مرحمتش قرار داد. (که باز در موردشان بیان فرمود و در چند صفحه قبل خواندیم) آنهایی که به خاطر خدا، به خاطر پیامبر، و به خاطر دینشان، حاضر شدند دست از زندگیشان بکشند. و انصار حاضر شدند
زندگیشان را با همان مهاجران تقسیم کنند که اگر تقسیم نمیکردند معلوم نبود که مهاجران سر از کجا در میآوردند، حاضر شدند آنها را با آغوش باز بپذیرند. میگوید خدا بر اینها اقبال کرد، آنها را پذیرفت. کسانی که از پیامبر تبعیت کردند، در آن ساعت بسیار سخت همراهی کردند، آن لحظه بحرانی، بحرنج، بعد از اینکه گروهی هم نزدیک بود دلشان منحرف شود، «كَادَ يَزِيغُ» – «كَادَ»: یعنی نزدیک بود ولی نشد. نزدیک بود که بشود، این میشود: «كَادَ» – «يَزِيغُ»: یعنی منحرف شود، یعنی این که سقوط کند، یعنی این که از همراهی پیامبر انصراف بدهد، دلشان دچار وسوسه شد؛ چون وقتی که در یک کاری همه دارند میروند، پس همه دارن میروند، انگیزه بیشتر است. ولی در جنگ تبوک خیلیها تخلف کردند؛ یک دروغی سر هم کردند یک کارهایی (که باز خواندیم مفصل توضیح داد) و آن آدمهای دو رنگ و دورو که اینها و ضعیف آنها نرفتند، تعداد زیادی هم نرفتند. و یک افراد مؤمن وقتی این صحنه را دیدند که خیلیها دارند نمیروند در دلشان وسوسه آمد که اینها هم نروند، این میشود «مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ»: نزدیک بود که از همراهی پیامبر انصراف دهند ولی، «ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ»:
خدا به آنها اقبال کرد، خدا به آنها رو کرد. یعنی موفقشان کرد و آنها رفتند. ولو که مقداری دچار وسوسه شدند که الله نسبت به آنها میفرماید که رئوف است، بسیار مهروز است، رحیم است و رحمت فراوانی دارد و آن رحمتش را شامل حال آنها کرد که دوباره قلبشان به آنها قوت داد و با پیغمبر همراهی کردند.